۱۳۸۹ اردیبهشت ۶, دوشنبه

جای عبید زاکانی خالی!

کارم از گریه گذشته است.... به آن می خندم
درخبرها می خوانم که در بوشهر « موش» زیاد شده است. من این کاره نیستم ولی زیادی موش هم زیان های اقتصادی مشخص و معلوم دارد و هم می تواند وسیله ای برای انتقال بیماری باشد. نمایندگان شورای شهر بوشهر که مدتها حقوق گرفته اند تا دریک هم چه موقعیتی به داد مردم می رسند. خوب تصمیم می گیرند « برای گرفتن هر موش در این شهر 1500 تومان به مردم جایزه دهد»....
متن کامل

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳, جمعه

«هدفمند کردن یارانه ها»

این هم تازه ترین پرحرفی من درباره قانون هدفمند کردن یارانه ها درمصاحبه با رادیو زمانه

۱۳۸۹ فروردین ۳۰, دوشنبه

اقتصاد رمالی

گزارش شده است که سردار محسن رضائی طرحی برای هدفمند کردن یارانه ها تهیه کرده است که «
در اين طرح پس از پنج سال، سلامت در كشور رايگان مي شود، مشكل بيكاري و تورم كاملا به كنترل در مي آيد و فشار مسكن از روي دوش مردم برداشته مي شود». اگرچه «از جزئيات بيشتر اين طرح، اطلاعي در دست نيست» ولی اگراین آدم چیزی از اقتصاد کنونی ایران و مصیت ها و تنگناهایش بداند و اگرخیال مارگیری نداشته باشد، چنین وعده هائی نخواهد داد. این اسمش سیاست پردازی اقتصادی نیست بلکه اگرهم رگه هائی از « اقتصاد» درآن باشد عنوان واقعی ترش اقتصاد رمالی است.

۱۳۸۹ فروردین ۲۸, شنبه

موانع تاریخی رشد مناسبات سرمایه داری درایران

قبل از این که برای شما این پرسش پیش بیاید که در این شرایط که این همه مشکلات دست و پا گیر داریم، فایده نوشتن درباره مباحثی از این قبیل- یا به قول زیدی « تاریخ پاریخ» در چیست توضیح مختصری عرض خواهم کرد. ولی من هم چنان براین باورم که کوشش برای شناختن این موانع اهمیت زیادی دارد....
متن کامل

توضیح: هر چه زورزدم که این نوشته را با پاورقی هایش دراینجا بگذارم نشد که نشد. اگردوستی می داند که چه گونه می شود این مشکل را حل کرد، التماس دعا دارم.

۱۳۸۹ فروردین ۲۵, چهارشنبه

بازهم درباره یارانه ها درایران:

آقای احمدی نژاد درباره « هدفمند کردن یارانه ها» می گوید «اين قانون باعث كاهش مصرف انرژي نيز مي‌شود كه براي مثال خانواده‌اي اگر 100 ليتر بنزين مصرف مي‌كند اگر قيمت‌ها تغيير كند 20 هزار تومان بيشتر بايد بپردازد كه دولت به ازاي آن 25 هزار تومان به خودش مي‌دهد و آن فرد براي صرفه‌جويي به جاي 100 ليتر از 90 ليتر استفاده مي‌كند. حال اگر آن فرد از 100 ليتر به 90 ليتر مصرف خود را كاهش دهد كل كشور سود مي‌برد چرا كه آن 10 ليتر در كيسه دولت و وزارت نفت باقي مي‌ماند كه اين مقدار پول باعث ايجاد كارخانه و سرمايه‌گذاري‌هاي گسترده براي پيشرفت كشور مي‌شود»
فعلا به این کار ندارم که منطق اقتصادی آقای احمدی می لنگد-چون اگر قرارباشد من مصرف کننده در ازای 20 هزارتومان هزینه اضافی 25 هزارتومان « درآمد» اضافی داشته باشم، خوب میزان مصرف من افزایش می یابد نه این که کاهش یابد. ولی نکته بدیهی تر این است که ضرب و تقسیم آقای احمدی نژاد به نظر نادرست می آید اگر قرار است من مصرف کننده 20 هزار تومان بیشتر بپردازم، آقای احمدی نژاد از کجا 25 هزارتومان را می آورد که به من نوعی بدهد؟ نکته دوم دراین باره اندکی گیج کننده تر است. اگرچه آقای احمدی نژاد به ازای 20هزارتومان درآمد 25 هزارتومان برای دولت « هزینه » تراشیده است ولی درعین حال با درآمدهای حاصل از همان 20 هزارتومان ها قراراست شق القمر هم بکند. یعنی: «‌اگر 30 درصد 120 هزار ميليارد تومان را محاسبه كنيم معادل 36 هزار ميليارد تومان مي‌شود كه با توجه به اين مقدار مي‌توانيم آن را به 36 ميليارد دلار تبديل كنيم كه 36 ميليارد دلار سالانه 360 كارخانه 100 ميليون دلاري مي‌توان ساخت». البته توجه دارید که آقای احمدی نژادو حامیان ایشان هیچ گاه توضیح نداده اند که دولت این 120هزارمیلیاردتومان را از کجا می آورد ولی حالا نظرشان این است که اگر 30 درصد آن را حذف کنیم که می شود 36هزارمیلیاردتومان با آن می شود سالانه 360 کارخانه 100 میلیون دلاری ساخت. انشاالله مبارک باشد ولی ظاهرا به یاد ندارند که براساس آمارهائی که خودشان داده اند، هزینه های دولت هم برای این که درآمدشان 36هزار میلیاردتومان بشود، 45هزارمیلیاردتومان بیشتر خواهد شد یعنی دولت براساس محاسبات خود ایشان 9 هزار میلیاردتومان کسری دارد نه این که پولی در ته دیگ مانده باشد تا با آن بشود کارخانه ای ساخت.
مدتی پیشتر بعضی از دوستان به من ایراد گرفته بودند که دریک برنامه تلویزیونی در بی بی فارسی به « منطق اقتصادی» برنامه دولت نپرداخته بودم. ایرادشان بالای سربنده، ولی دوستان شما محبت کنید و منطق اقتصادی حرفهای آقای احمدی نژاد را بشکافید....تا امثال بنده هم به راه راست هدایت بشویم.

۱۳۸۹ فروردین ۲۲, یکشنبه

بانکهای جدید و خطر جدید!

درروزنامه پول خوانده ام که بانک مرکزی علاوه برشهرداری سپاه و بسیج به ارتش هم اجازه داده است تابا شرایط بسیار سهل و آسان به تشکیل بانک دست بزند. به قرار اطلاع بانک های دیگری هم قرار است به زودی تشکیل شود و حتی وزرات نفت و وزارت صنایع و حتی شرکت سایپا هم برنامه دارند بانک های خود را تشکیل بدهند.
از یک سو این اقدام مفیدی است چون به این ترتیب متقاضیان انتخاب بیشتری خواهند داشت و می توان امیدوار بود که رقابت بین این بانکهائی که تشکیل می شوند هم باعث بهبود کیفیت خدمات پولی و مالی ارایه شده بشود و هم هزینه این خدمات را پائین بیاورد. از سوی دیگر با توجه به آنچه که آقای احمدی نژاد مدتی پیش درباره نظام نظارتی بانکها گفته بودند که به واقع مو برتن آدم سیخ می کرد من یکی خوف دارم که این خاصه خرجی نه فقط به آن پیش نگری های خوشبینانه من منجر نشود بلکه از آن بسی هولناک تر موجب سقوط کامل نظام بانکداری کشور بشود. بی تعارف همان گونه که چند سالی پیشتر درآلبانی شد- یعنی شیر پاک خورده هائی پول های مردم را جمع کنند و بعد از کشور دربروند. نکته ای که باید به آن توجه شود این که وضعیت خاص بانک و موسسات مالی باید در نظر گرفته شود و منظورم از این وضعیت خاص هم این است که کیفیت محصول دراین بخش قبل از مصرف آن مشخص نمی شود ودرنبود یک نظام نظارتی کارآمد آن موقع هم اندکی دیرشده است. فرصت کنم دراین باره یادداشت مفصل تری خواهم نوشت که من در کل با این کار بانک مرکزی موافق نیستم و می گویم اگر به واقع بند زن خوبی هستیدبر همین بانکهای موجود نظارت موثرتری اعمال کنید. و همین جا باید تاکید کنم که منظورم از نظارت اصلا و ابدا کاهش دستوری نرخ بهره نیست.

۱۳۸۹ فروردین ۲۱, شنبه

مسلخ

می خواستم درباره طرح آقای احمدی نژاد برای پرداخت پول به نوزادان بنویسم دست و دلم نرفت. دیدم چه بنویسم این بابا از صد تا کاردی که می سازد 99 تاش دسته ندارند حالا من بیایم وقت شما را بگیرم و برای شما بروم بالای منبر که مثلا این طرح اش مثل دیگر طرح های اوست! خواستم باز زنجیرپاره کنم و پاپیچ خودمان بشوم که چرا با این غلطت مثل هم ا یم؟ چرا یاد نمی گیریم؟ چرا همه مان فکر می کنیم درهمه مسایل متخصص و کارشناسیم! طنز نویس ما با سیاسی نوشتن خودش را دست می اندازد و بعضی از نوشته های سیاسی دیگران را که می خوانم به نظرم می آید که دارند با این طنز نویس درنوشته های غیر سیاسی اش مسابقه می گذارند. خلاصه کلام این که به قول معروف اعصابم این روزها حسابی کش آمده است. بهتردیدم مطلبی برایتان بگذارم که 27سال پیش نوشتم ولی هم چنان وصف الحال شرایط ذهنی کنونی من است. دوست داشتید بخوانید این هم ابتدای آن
مسلخ:
فیلسوف های آخرین مدل
با ترمزهای دوبل
صددرصد بی خطر
جدیدترین محصول كارخانجاتِ مام بی مثال وطن
به ارزان ترین قیمت
به اقساط 5 ساله
در سرزمین افشین و حاج میرزا آغاسی
به مزایده گذاشته شده است
بشتابید....بشتابید
غفلت موجب پشیمانی است....
متن کامل

۱۳۸۹ فروردین ۱۹, پنجشنبه

ادبیات بی ادبانه!


این نوشته را که خواندم یاد این فرمایشات افتادم و بعد یادم آمد که این هم هست که با قیافه ای حق به جانب تفاوت چندانی با آن دو ندارد. و بعد به خودم گفتم متن یک شب نامه را برایت بیاورم که درحول وحوش مشروطه خواهی درتهران پخش شد اگردراواخر 1905 نبوده باشد دراوایل 1906 بود- مثل خیلی چیزهای دیگرمان تاریخ ندارد- یعنی می شود 105 سال پیش- ولی مشاهده می کنید که جان به جان ما که بکنید ما نه چیز تازه یاد می گیریم و نه چیزهائی بدی را که بلدیم فراموش می کنیم. بابام جان با کسی و دیدگاهی مخالفی خوب همین را بگو دیگر به « خواهر و مادر» آدم چکار داری؟ و اما بعد از زمین و زمان شکوه می کنیم چرا اوضاع درایران تغییر نمی کند؟
«به قول داش مشهدی ها: اینها را باش! قریب دوسال است که علماء اعلام، عاجزانه از پادشاه اسلام استدعای یک مجلس عدالت حقه کرده اند. چون ظلم و تعدی از حد گذشته، این حرف هم مابین دوکلمه ی ظلم و عدل است و نمی توانسته که رد کنند. به طفره ووعده ی قریب قریب، به دفع الوقت گذرانیده حالا، تازه اتابک وزرای ریش سفید دل سیاه، اصلاح و ساکت کردن این مردم را به شعاع السلطنه ی مغرور نادان جوان فاسق فاجرمتهورواگذار کرده اند.
تف برعقل آنها! این جوان چه قابل است که شعور این امور را داشته باشد؟ شنیده شد: گفته است "به من رجوع کنید سر سید عبدالله و سید محمد را می برم یا دهن توپ می گذارم یا به زهر می کشم" فی الواقع جای داش علی خالی بوده که یک شیشکی بزند. مسلما این شاهزاده به قدر یک کره الاغ شعور ندارد، والا چنین گهی نمی خورد.
آن شیراز، آن یزد، آن کرمان، آن همدان، آن خراسان، آن اصفهان همه به جوش وخروش و منتظر یک صدا بلندشدن از تهران است.
چنانچه این علماء پیشوایان دین ما هستند، چگونه مردم راضی می شوند که این جسارتها به آنها بشود. اگرمی توانید بسم الله بکنید! ببینید چه می شود.
چند نفر نزد آقای آقا سید عبدالله رفته التماس کرده که اجازه بدهند امیربهادر را به سزای خود برسانند. اذن نداده به خدای احد واحد قسم است: به مجرد این که اجازه و حکم شرعی بدهند بهادر و این سوسمار وحاجب الدوله و ناصر الملک منافق را مثل سگ می کشند. افسوس! که علما حکم نمی دهند.
احمق ها شما از نوکرها و خدمتکارها و آشپزهای خود مطمئن هستید که اگرعلما اشاره کنند دریک روز یا در یک شب همه شماها را در ساعت معین به جهنم بفرستند و اجر از خدا بخواهند.
پدرسوخته ها! شما چه امتیاز به ماها دارید؟ مگر بگوئید ما وزراء و شاهزادگان را از کون زائیده اند، لهذا ممتازیم.
خبیث ها! ظلم می کنید، مال مردم را می چاپید، تفرعن و تکبر به بندگان خدا می فروشید. بعد از این دیگر هرگز ما مردم تحمل این اندازه ظلم را نداریم. بی انصافها! نداریم/ بی دینها! نداریم. بی شرفها! نداریم.»

[ به نقل از واقعات اتفاقیه درروزگار، محمد مهدی کاشانی، جلد اول، ص 60]

اقتصاد بلاتکلیف:

...به یک تعبیر، می توان گفت که عوامل اقتصادی درایران به یک معنا « بلاتکلیف» اند. یعنی نه می توانند براساس « عوامل بازار» عمل کنند- چون دولت فخیمه چنین اجازه ای را نمی دهد ( برای نمونه بنگرید به بانکداری درایران)- و نه این که از حمایت های دولتی کارآمد بهره مندند. نتیجه این که اگرمازادش را دراروپا و امریکا و کانادا سرمایه گذاری نکند می برد و در قمارخانه « دوبی» می بازد....می خواهد ایران باشد یا هر سرزمین دیگر، سرمایه به کمبود امنیت بسیار حساس است و متاسفانه درایران کنونی، چنین امنیتی وجود ندارد.
متن کامل

۱۳۸۹ فروردین ۱۷, سه‌شنبه

درباره یک اخراج!

تا جائی که خبر دارم با آقای مرتضی مردیها هیچ گونه همفکری و هم سوئی ندارم. ولی دراینجا خوانده ام که به خاطر عقیده از دانشگاه محل کارش اخراج شده است. بدون این که مدافع نظریات سیاسی و یا اجتماعی او باشم، اخراج او را از دانشگاه محکوم می کنم. اخراج اساتید را متوقف کنید.

۱۳۸۹ فروردین ۱۵, یکشنبه

علیه مجازات اعدام:

شما را نمی دانم ولی من هروقت که خبر مرگی را می شنوم دلم می گیرد و حتی بدون این که طرف را بشناسم زیاد اتفاق می افتد که اشکم در می آید. دل گرفتگی من به خصوص موقعی که با زودمرگی و یا مرگ بی موقع روبرو می شوم بسیار بسیار بیشتر می شود. زودمرگی البته انواع و اقسام گوناگون دارد. یکی در یک تصادف می میردو دیگری هم گرفتار یک بلیه به اصطلاح طبیعی می شود. یکی در جریان وقوع یک جنایت به قتل می رسد و دیگری هم در نتیجه یک جنایت از سوی قدرتمندان حاکم بریک جامعه، اعدام می شود. من یکی که نمی فهمم چگونه می شود حتی در سال 2010 میلادی هنوز هم چنان رسما و علنا از قتل نفس حمایت کرد و هم چنان درپوشش « قانونی» دست به جرم و جنایت وقتل زد. یادم هست سالها پیشتر در یک گردهمآئی دوستانه از ضرورت لغو اعدام سخن گفته بودم از سوی دوستانی که خیلی هم « پیشرو» بودند- یا گمان می کردند هسستند- به همه چیز متهم شده بودم. هم « لیبرال» شده بودم و هم « رمانتیک» و هم این که نفسم از جای گرمی در می آمد. دوستی- که یاد دوستی اش بخیر- به خیال خویش از من مچ گیری هم کرده بود پرسید تو می گوئی یعنی اگر دستمان به خلخالی جلاد برسد او را نباید اعدام کنیم؟ و اگر چه بر این گمان باطل بود که مچم را گرفته است ولی پاسخ من این بود که برای احترام به آمال و آرزوهای کسانی که از سوی جلادانی چون خلخالی اعدام شده اند، نه، حتی کسانی چون خلخالی جلاد راهم نباید اعدام کرد. اغلب حاضران بر من برآشفتند ولی پاسخ من این بود و هنوز هم همان است که « ما از نوع و ازقماش جلادانی چون خلخالی نیستیم واگر می خواهیم دردنیائی انسانی زندگی بکنیم نباید باشیم».
از آن تاریخ تا کنون، با درد و رنج بسیارشاهد بوده ام که شماری از کسانی که برای من بسیار هم عزیز بوده اند قربانی جنایت حاکمان شده اند- تعداد آن قدر زیاد است که نمی دانم از کی می توانم نام ببرم ولی هنوز هم نمی توانم بدون این که بغضم بگیرد و اشکم در بیاید از محمد جان مختاری حرف بزنم- ولی هم چنان معتقدم که مجازات اعدام باید لغو شود ودریک فردای هنوز نیامده با اعدام قاتلان محمد جان مختاری هم مخالفم.