۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه

باز هم!

معاون مدیریت مصرف شرکت توانیر آقای علیرضا احمد یزدی : «میزان سرانه مصرف برق در جهان را بین 1000 – 900 کیلو وات ساعت در سال و سرانه مصرف برق در ایران را 2900 کیلو وات ساعت در سال اعلام کرد و گفت: مصرف برق ایران 3 برابر مصرف برق در دنیاست»
من حساب و کتابم چندان خوب نیست. ازکسی که حساب و کتابش خوب است خواهش می کنم به این نقشه نگاهی بیندازد و مرا از این توهم دربیاورد که فکر می کنم این دیگر یک تکلیف شرعی شده است که مسئولان درایران درباره هر چه که نظر می دهند، دروغ بگویند.
بابام جان: می خواهید برق را مثل خیلی چیزهای دیگرگران کنید، خوب بکنید. دیگر چرا به زخم مردم نمک هم می پاشید!

۱۳۸۸ شهریور ۵, پنجشنبه

یادداشتهای پراکنده درباره تاریخ استبداد درایران-2-

بارها در این صفحات نوشته ام که تاریخ درازدامن استبداد درایران تاریخی است سرشار از خون و کثافت. از خونی که ریخته اند و هنوز می ریزند و کثافتی که برای حفظ و تداوم این نظام عهد دقیانوسی از طبالان استبداد به شکل و شیوه های مختلف تراوش می کند. درمقدمه یادداشت پیشین نوشتم که حوصله و توان بحث های نظری را ندارم و به همین خاطر می کوشم شواهدی از عملکرد این نظام به شدت مخرب را درمعرض دیدشما قرار بدهم ....

۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

یادداشتهای پراکنده درباره تاریخ استبداد درایران

نمی دانم چه حکمتی است که همه چیز درتاریخ درازدامن ایران وارونه است و کج ومعوج. حوصله و توان بحث های نظری ندارم که درلابلای آن هم برای ترساندن خواننده نویسندگان فرنگی را چماق به دست وارد بکنم. پس می کوشم شواهدی به دست بدهم از این وارونگی. وقتی این کار راشروع کردم خیال داشتم این یادداشتها کتابی بشود برای نشر درایران- ولی نه دل و دماغ این کار را دارم و نه حوصله ای برای من مانده است ونه عملا چنین امکانی وجود دارد. هنوز بعد از چندین سال چشم انتظارانتشار کتابهائی هستم که یواش یواش دارند از پسرکم هم مسن تر می شوند! پس این شما و این هم یادداشتهای پراکنده ای که گاه و بیگاه در« نیاک» خواهید خواند....

۱۳۸۸ مرداد ۲۹, پنجشنبه

«معاصی کبیره» مصدق و بچه زائیدن یا تخم گذاشتن گربه !

56 سال پیش درروزی چون دیروز،مرتجعان داخلی و اربابان استعمارگرشان حکومت دکتر مصدق راسرنگون کردند. شاه که درپی آمد عدم توفیق کوشش اول برای سرنگونی دولت از ایران گریخته بود، به ایران بازگشت....

۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه

به یاد 28 مرداد

چندروزی به 28 مرداد مانده است. 56 سال پیش در چنین روزی مرتجعان محلی و اربابان غارتگر امریکائی و انگلیسی شان بر علیه حکومت دموکراتیک دکتر محمد مصدق کودتا کردند. بقیه دیگر تاریخ ایران است. بکوشیم با بازنویسی و تحریف این تاریخ مبارزه کنیم.دربرابر پیراحمدآباد تعظیم می کنم و یادش را گرامی می دارم.
این فیلم 5 دقیقه ای را ببینید و بعد اگرخواستید یادداشتهای پراکنده مرا به یاد 28 مرداد بخوانید.

۱۳۸۸ مرداد ۲۱, چهارشنبه

تنگی قافیه و جفنگ گوئی مدافعان کودتا!

سایت الف وابسته به آقای توکلی نوشته است:
«بیائید اصلا فرض کنیم در بدترین حالت ممکن و غیر قابل باورترین شرایط قابل تصور در انتخابات چنان تخلفات و تقلباتی صورت گرفته باشد که در پی آنها این آقای موسوی بوده که باید رئیس جمهور اعلام می شده نه آقای احمدی نژاد!حتی با تصور چنین فرضی آیا تایید این انتخابات از سوی بالاترین مقام قانونی کشور یعنی مقام ولایت فقیه به معنای بی مورد بودن اعتراضات نیست؟»
نویسنده محترم: با توجه به فرضی که می کنی اگر قرار است با وجود این تقلبات، صرفا تائید همین تقلبات از سوی ولایت فقیه نشانه بی مورد بودن اعتراضات باشد، خوب داداش مگر مرض داری بیت المال مسلمین را تلف می کنی! اصلا بساط پرهزینه انتخابات را جمع کن. راست گفت آن که گفت قافیه چو تنگ آید، شاعر به جفنگ آید......

۱۳۸۸ مرداد ۱۹, دوشنبه

داستان پلیسی « فرارسرمایه از ایران»:

شما هم خوانده اید که 18.5 میلیارد دلار- 20 تن طلا به ارزش 11 میلیارددلار و 7.5 میلیارد دلار نقد از ایران به دربرده شده ودرترکیه هم توقیف شد. درانترنت خوانده ام که عده ای « پول های گم شده نفت» را پیدا کرده اند و دیگران هم به گمان من، کم داستان پردازی نکرده اند. این داستان ها را بازخوانی کرده ام که می خوانید:
نکته:
دراینجا خواندم که به سراغ آقای دکتر نیلی- استاد برجسته دانشگاه شریف - رفته اند. خوشبختانه درخانه نبود. علت اش را نمی دانم ولی با آنچه درایران می گذرد می توانم علت راحدس بزنم. من نه هم دوره ایشانم و نه هیچ گاه ایشان را ملاقات کرده ام و نه با ایشان برسرمسایل اقتصادی توافق نظر دارم ولی، آقایان: حق ندارید به حریم دکتر نیلی تجاوز کنید! ایجاد هرگونه مزاحمتی برای ایشان را به شدت محکوم می کنم.

۱۳۸۸ مرداد ۱۵, پنجشنبه

به پیشباز انقلاب مشروطه:2

نامه سالارملی در باره نقش مطبوعات:
داشتم درروزنامه انجمن تبریز که در حول و حوش مشروطه در تبریز منتشر می شد سیروسیاخت می کردم. رسیدم به نامه ای از باقرخان- سالارملی- به مسئولان روزنامه که به گمان من خیلی خواندنی است. این نامه در 21 محرم 1327 یعنی 103 سال پیش دراین نشریه منتشر شده است. متن اش را بخوانید و خودتان قضاوت کنید:
« خدمت مدیر محترم روزنامه انجمن مقدس زادالله افاضاته زحمت می دهد:
بنده تا حال صبر وتامل نموده و بکسی هم اظهار نکرده ملاحظه بروزنامجات می نمودم دیدم ابدا معایب کسی در روزنامجات ثبت و مندرج نمی شود و ابدا دراین گونه عوالمات سیری نمی نمائید. دیگر طاقب صبر نمانده لابد می نویسم حالا دوره دوره ی مشروطیت است باید یک مجلس استنطاق ترتیب فرمائید استنطاق صحیح فرموده بکدام ما ها تقصیروارد آید از روی قانون مجازات سخت بشود، روزنامه عبارت از چه چیز است غیر از این است معایب اشخاص را ثبت نمایند، عموم ملت خوانده اطلاعی بهم رسانند. علی الخصوص موکدا زحمت می دهم ملاحظه را کنار گذارشته هرروز درروزنامه معایب خود بنده را علنا درج فرمائید. روزنامه نویس نباید با ملاحظه رفتار نماید باید معایب صادره را هرروز مندرج فرمائید. هرقدر معایب خود بنده را علنا درج فرمائید آن قدر اسباب ممنونیت خواهد شد. زیاده زحمت است
.
محل مهر: سالارملی»
ای به فدای قلمت سالار ملی! کجائی تا ببینی که اکنون همین کار رورنامه و روزنامه نگار توقیف و زندانی دارد و موجب تعطیلی و توقف روزنامه می شود.
می بینی سالار ملی: چقدر « پیشرفت» کرده ایم!

۱۳۸۸ مرداد ۱۲, دوشنبه

به پیشباز انقلاب مشروطه:

یکی دوروز دیگر صد و سومین سال نهضت مشروطیت است. به پیشبازش می روم با این مقاله که به واقع فصل پنجم از کتاب دردست چاپ من است تحت عنوان « بحران در استبدادسالاری ایران» که اگرعمرنوح داشته باشم شاید از سوی نشر اختران منتشر شود. خبردارم به بعضی نکته های همین فصل ایراد گرفته اند .چشمم آب نمی خورد که به این زودی ها منتشر شود. اگر خبری دراین باره به من برسد، لابد بقیه را هم درهمین وبلاگ منتشر خواهم کرد. ولی فعلا این شما و اینهم « « نهضت مشروطه چه نبود؟» فصل پنجم این کتاب
مثل همیشه مطلب اندکی طولانی است لطفا روی ضربدر گوشه راست کلیک کنید و به اموات بنده کاری نداشته باشید. ممنون

۱۳۸۸ مرداد ۱۱, یکشنبه

خشم را باید عاشق بود!

خشمگینم
مثل یک نارنجک
که به یک بوسه انگشتی خرد
می تواند
صد پاره شود
می توانم صد تکه شوم
همه اعضایم می لرزد از خشم
و صدای دندانهایم را که به هم می خورد از خشم
همگان می شنوند
چه بگویم اما؟
مردی هستم مبهوت
چشمهایم پرسشگر
و هزاران پرسش
پاسخی نیست ولی
دیگرانی هم هستند که گرفتار خودند
سرتکان داده از برم می گذرند
تن من اما، مثل آتش داغ است
عاقبت می ترسم، صد پاره شوم
بهتر اما آن است
خنجر خشمم را صیقل بدهم
خیز بردارم
و در فرصت نیکوئی که فراخواهد آمد
بی تردید
قلب ناپاکش را صدپاره کنم
خشمگینم
خشم اگر می باید
چون درخت گیلاس
غرق گل گردد و محصول دهد
خشم را باید عاشق بود
خشم را باید چون آتش یک کومه تنهائی
در دل منجمد بهمن و دی
وسط دریائی از یخ
شاد و سرزنده نگه داشت
خشم باید.... همه جا باشد
همه وقت
تا که مقصود شود حاصل
ودنیای غم وماتم
به سر آید.
ورنه تکرار
تکرار مکرر
قصه فردامان
می شود آن چه که دیروز شنیدیم
حیف اگر باردگر
قصه و غم نامه دیروز بخوانیم
حیف اگر...