۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

پوزش خواهی

باپوزش و شرمندگی از همه عزیزانی که به این وبلاگ سر می زنند راست این که دست و دلم به نوشتن نمی رود. یعنی اگر به کسی خبر نمی دهید دارم روان پریش می شوم. البته بعید نیست شما ایراد بگیرید که « روان پریش تر»... خوب باشد. با آن چه درایران می گذرد می ترسم که آقایان به تبعیت از شاه عباس صفوی چیگیین ها یا گوشت خام خوران را هم بازسازی کنند تا مخالفان حکومت را خام بخورند. فعلا که ظاهرا تنها همین اش را کم داریم! با چنان اعتماد به نفسی دوغ و دوشاب را قاطی کرده و دروغ می گویند که عقل آدم حیران می ماندکه اگر این حضرات « دین» نداشتند چه می کردند و چه می گفتند.
ازیک طرف پریشانم و از طرف دیگر، گرفتاری های زیادی دارم و خلاصه این که نمی رسم دستی به سروروی نیاک بکشم.
شرمنده همه عزیزان هستم....تا فرصتی پیش بیاید.

۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه

اعتراض به حجاب اجباری یا دفاع از مردانگی؟

نوشته : فاطمه صادقی
محور اصلی این نوشته ماجرایی است که در پی دستگیری مجید توکلی در 16 آذر ماه اتفاق افتاد. محافل قدرت برای تحقیر این دانشجوی بی­باک بر او چادر و مقنعه پوشاندند و از او عکس گرفتند و خواستند چنین وانمود کنند که در حین فرار با لباس مبدل زنانه دستگیر شده است. البته به روال دیگر سناریوهای ناشیانه کسی باورش نکرد. وقتی در تقلب انتخاباتی آن­قدر ناشیانه عمل کردند، دستپاچگی از این دست نیز هیچ عجیب نیست....
متن کامل درسایت تحلیلی البرز

۱۳۸۸ آذر ۱۴, شنبه

درمذمت دروغ!:

لابد خبر دارشده اید که دولت درروزهای اخیر تصویب کرده است که مدیریت بنگاههائی که مالکیت شان درتحت سهام عدالت واگذار می شود هم چنان دردست دولت باقی بماند. این بخودی خود چندان مهم نیست چون تا جائی که خبردارم ازهمان ابتدا هم قرار بود که مدیریت این بنگاهها دردست دولت باقی بماند. ولی نکته ای که دراین جا جالب و مهم است این که این جلسه درعکس العمل به نامه وزیر صنایع به اآقای احمدی نژاد درباره این واحدها تشکیل شده است. دراین نامه سه نکته روشن وجود دارد که استراتژی دولت کنونی را نشان می دهد. وزیر صنایع درنامه اش از احمدی نژاد می خواهد تا به وزیراقتصاد دستور دهد که مدیریت دو شرکت واگذارشده را به وزارتخانه او واگذار نماید و دلایلش هم از این قرارند:
- اهمیت این شرکتها
- به منظوراجرای سیاست های صنعتی دولت
- وحدت مدیریت و اداره تخصصی شرکت های مزبور
به عبارت دیگر، براساس این دلایل بعید است برخلاف وعده هائی که داده اند و می دهند، تصدی گری دولت کمتر بشود. حالا که دارم از وزیر صنایع حرف می زنم پس اشاره کنم که درجواب صاحبان صنایع دراصفهان وقتی شکوه کردند که صنایع با 40% ظرفیت کار می کنندبا کلی شعارگریز زد به « دشمنان» که سیاه نمائی می کنند و ارقام « دروغ» منتشر می کنند! ظاهرا کسی به او یادآوری نکرد که یکی دورروز پیش تر وقتی احمدی نژاد درهمان شهر درباره یارانه ها سخن می گفت از جمله گفت که «قدرت خرید مردم نه تنها کم نمی شود بلکه حتما زیاد هم می شود» و این باعث رونق بازار می شود و افزود « کل تولید ما با 40درصد ظرفیت کار می کند» بدون تردید منظور وزیر صنایع از دشمنان و دروغ گویان وسیاه نمایان هم چنان نا روشن است! و اما حالا که به آقای احمدی نژاد اشاره کرده ام اضافه کنم که در همان سخن رانی دراصفهان ادعا کرد که « دولت به ازای هر یک نفر ایرانی سالی 1.5 میلیون تومان به عنوان یارانه پرداخت می کند» که اگر این ادعا راست باشد، یارانه ماهانه می شودر 125000 تومان. البته خبر داریم که رقمی که درلایحه هدفمند کردن یارانه ها آمده است- اگر درست به خاطرم مانده باشد- ماهی 20 تا 23هزارتومان است....
به جای 1.5میلیون تومان یارانه اگر240 هزارتومان یارانه بدهی، من فکر نمی کنم « قدرت خرید» مردم بیشتر بشود. من فکر می کنم احمدی نژاد حتی اگر اقتصادش خراب نباشد، ولی حساب اش حتما خراب است !...

۱۳۸۸ آذر ۱, یکشنبه

پیش درآمدی براستبدادسالاری درایران

کتاب پیش درآمدی براستبدادسالاری درایران دارد اندک اندک ده ساله می شود. چاپ اولش در بهار 1379 منتشر شد وچاپ دومش هم در پائیز همان سال. و دیگر هیچ. تازگی ها درچند تا از کتابفروشی های انترنتی دیده ام که نوشته اند این کتاب موجود نیست. پیش خودم گفتم اگرکسی باشد که بخواهد این متن را بخواند، خوب می گذارمش اینجا.
درمقدمه کتاب هم نوشته ام و الان هم تکرار می کنم «از خوانند گان ارجمند اين مجموعه تقاضا می كنم كه نويسنده را از راهنمائی های خود محروم نكنند. نقد و نظر خود را در بارة نوشته های اين مجموعه به هر شكل و زبانی كه دوست دارند، نوشته و دراختيار ديگران قرار بدهند. براين اعتقاد بوده ام و هستم كه اگر من بوسيله حقيقت، راهنمائی و حتی رسوا شوم، هزار مرتبه بهتر و منصفانه تر از آن است كه حقيقت، از بی دانشی من و مسئوليت گريزی ديگران لطمه بخورد»

۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه

نوآوری درایجاد زمینه های بیشتر برای رانت خواری وباج طلبی درایران

یکی از وجوه بسیار تعجب برانگیز اقتصاد ایران این است که در حالی که با شیوه های سنتی فساد مالی مقابله موثر نمی کند، هرروزه شیوه های تازه تری از فساد ابداع می کند. از همین رو مقوله فساد درایران هرروزه پیچیده تر می شود و به همان نسبت مقابله با آن هم دشوارتر می شود.
وارد جزئیات نمی شوم ولی با تفسیر اصل 44 قانون اساسی قرار شد 80 دررصد از اموال دولتی به بخش خصوصی واگذار شود. در دو سطح می توان این تفسیر را ارزیابی کرد. اول، درعرصه نظری آیا خصوصی سازی گسترده سیاست موثر و مفیدی برای اقتصادی چون ایران است یا خیر و دوم این که- اگر فرض کنیم که این سیاست، سیاست موثری است- درایران به چه صورتی دارد پیاده می شود؟ من دراین یادداشت از وارسی مقوله اول می گذرم و می گذارمش برای فرصت دیگر، ولی می کوشم به اختصار به پی آمدهای این واگذاری ها در ایران بپردازم. البته بگویم که خصوصی سازی، شیوه های شناخته شده ای دارد که از جمله عرصه سهام واحدهای دولتی برای فروش در بازار سهام بورس تهران است. همین جا به اشاره می گویم و می گذرم که همین که صحبت به مقوله نظام بازار کشیده می شود، باید بلافاصله افزود که برای این که این واگذاری درست انجام بگیرد، ضروری است تا خصوصی سازی دریک فضای رقابتی انجام بگیرد و حتی اصلح تر است همان گونه که دولت خانم تاچر درجریان خصوصی سازی شرکت مخابرات بریتانیا- بریتیش تله کام- انجام داد، برای هر متقاضی هم سهمیه ای تعیین شود که این میزان در انگلستان، حداکثر نفری 1000 پوند بود. یعنی هیچ خریداری نمی توانست بیش از این میزان سهام خریداری کند. گذشته از هرچه های دیگر، یکی از پی آمدهای مثبت این شیوه کار، افزایش انباشت سرمایه دراقتصاد است. یعنی اگرچه 1000 پوند رقم قابل توجهی نیست ولی وقتی 6 میلیون متقاضی هر کدام 1000 پوند سهام خریدمی کنند، 6 میلیارد پوند سرمایه انباشت می شود که رقم بسیار معتبر و قابل توجهی است. ولی درایران چه می کنیم؟
- سهام شرکت ها را بطور بلوکی- واغلب هم بلوک های بزرگ- برای فروش عرضه می کنند که نتیجه اش البته این است که واگذاری رقابتی نیست. درهمین راستا، لازم به یادآوری است که دراین عرصه بلوکی سهام خریداران خرده چا هم به واقع ول معطل اندو به همین دلیل هم انباشت سرمایه ای- به صورتی که دربالا به آن اشاره کرده ام- صورت نمی گیرد.
- دولت دریک فضای غیر رقابتی و اغلب مشکوک، به ازای دیون خود، شرکت های دولتی را واگذار می کند. دراغلب موارد این شرکت ها به اصطلاح خصوصی شده ، یک باردیگر، با قیمت های بالاتری به بخش خصوصی واگذار می شوند. نمونه می خواهید؟ به خصوصی سازی نمایشگاه بین المللی بنگرید به شستان- شرکت سرمایه گذاری سازمان بازنشستگی نیروهای مسلح- واگذار شد. مدت زمان زیادی نگذشت که شستان، 51 درصد از سهام را برای فروش به قیمتی بالاتر به بخش خصوصی عرضه کرد. پرسش اول، اگر ریگی به کفش سیاست پردازان نیست، چرا ازهمان ابتدا نمایشگاه را به بخش خصوصی که اتفاقا خواهان خرید نمایشگاه بود، واگذار نکرد تا با درآمدهای آن بدهی خود را به شستان کارسازی کند؟ بعلاوه، تردیدی نیست وقتی سهامی درکمتر از یک ماه با افزایش قیمت روبرو می شود، طبیعی است که این سهام در واگذاری اولیه- در اینجا به یک سازمان دولتی- با قیمت واقعی بر گزار نشده است. گفتن دارد که این اضافه، اگرچه « سود» نامیده می شود، ولی « رانت» و « باج» برایش مناسب تر است.
- برزدن سهام دولتی به جای خصوصی سازی وواگذاری
درنتیجه ی یکی از « شاهکارهای» اقتصادی آقای احمدی نژاد- کاهش دستوری نرخ بهره درایران- وضعیتی پیش آمده است که سهام شرکت های دولتی را ابتدا بین خریداران دولتی بر می زنند و بعد این سهام را موسسات دولتی خریدار به بخش خصوصی می فروشند و دراین میان از تسهیلات ارزان اعتباری با نرخ پائین استفاده می کنند. به عنوان مثال، کنسرسیومی که خریدار 25% سهام بلوکی مس بود، دولتی بود که با توجه به سود 12 درصدی اقساط 5 ساله قصد داشت، سهام خودرا بفروشد تا درعمل، یک وام ارزان و سهل الوصول گرفته باشد[i].جالب این که حتی معاون سازمان خصوصی سازی هم این را « نوعی خصوصی سازی» می داند که « نهادی های دولتی به دلیل پولداربودن» ابتدا سهام را می خرند و « پس از مدتی نقش واسطه را بازی کرده و آن را به بخش خصوصی واگذار می کنند» و عبرت آموز این که نویسنده « جهان نیوز» که قرارا حامی دولت است این را « روش ملانصرالدینی خصوصی سازی» می خواند که سهام شرکت های دولتی به دولتی ها منتقل می شودتا بعد از سوی این « دلال های مدرن» به بخش خصوصی واگذار شود. هرچه که بحث و جدل برسرخصوصی سازی باشد، درایران، ولی درتحت این عنوان با کوششی بدیع برای ابداع زمینه های تازه رانت خواری و باج طلبی روبرو هستیم.
[i] http://jahannews.com/vdcgwn93.ak9wz4prra.html

۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه

عادت

گناه چیست و جرم كدامست كه من،
تمام زندگی ام را باید در شب بسر برم!
دوچشم خستة من
از سوز این همه تاریكی، می سوزد
گناه چیست و جرم كدامست كه هم چنان باید
چشم انتظار صبحدمان باشم؟
مگر نمی دانید؟
شما كه ادعای دانش و دانائی هم دارید،
شما كه می دانید!
یعنی که « فاضل» و دانائید...
چشمهای بی حیای من،
عادت نكرده اند به تاریكی...
عادت نمی کنند...
چرا به دیدن من رشك می برید؟
چه كرده ام آیا؟
جز آنكه با شب، با تباهی و تاریکی
میانه ندارم
و عادت نكرده ام
می بخشید!
هزار سال دگر هم،
عادت نمی كنم.

۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

فروپاشی اقتصاد ایران-6:

فسادمالی دراقتصاد ایران
اگردردیگر حوزه ها شاهد وجود اختلاف نظر گسترده باشیم دریک عرصه- وجود فساد مالی گسترده دراقتصادایران- به گمان من، اشتراک نظر فراوانی وجود دارد. یادداشتهائی فراهم کرده ام که درقسط ششم می خوانید

۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

«فئودالیسم» ایرانی!


یکی از مصائب کمبود آمارهای قابل وثوق این است که درباره بسیاری از پدیده ها و حتی رویدادها باید به حدس و گمان سخن گفت. البته برای کسانی که به واقع مسبب این « بلبشوی آماری» هستند این کار بدون فایده نیست. چون درشرایطی که باید به حدس و گمان سخن گفت، آنها هم عملا می توانند هرکاری که دوست دارند را انجام بدهند و کسی هم نباشد که به آنها بگوید بالای جشمشان ابروست. یا اگر هم کسی چیزی بگوید که مقبول صاحبان قدرت نباشد، گذشته از بگیر و ببند و زندان و شکنجه، آن سخن و گفته به سهولت نوشیدن آب از سوی دولتمردان « تکذیب» می شود و اتفاق خاصی هم نمی افتد. نمونه می خواهید! جریان بگومگوی آقای پورمحمدی و آقای محرابیان- وزیر صنایع- را دنبال کنید.
دراین مختصر برآن سرم که درباره ساختار اقتصاد ایران یادداشتهای پراکنده ام را ارایه بکنم ولی قبل از آن باید مثل همیشه مقدمه چینی بکنم.
آیا هیچ وقت برای شما این پرسش پیش آمده است که به واقع ساختار اقتصاد ایران چیست؟
بسته به این که وابسته به کدام مکتب نظری باشید، طبیعتا پاسخ شما به این پرسش متفاوت می شود.
از یک دیدگاه، می شود پرسید آیا اقتصاد ایران صنعتی است یا کشاورزی و یا خدماتی!
از دیدگاه دیگر، آیا این اقتصاد به واقع یک اقتصاد سرمایه داری است؟ یا باید برای وارسیدنش الگوی دیگری- احتمالا ویژه که صددرصد « ایرانی» باشد، ابداع کرد؟
و باز درهمین راستا، آیا ایران مدرن است یا پیشامدرن و سنتی- من یکی با کشاندن پای ایران به مباحث پسامدرنیته موافق نیستم. این کار به این می ماند که شما به طفل تازه متولد شده خودتان چلوکباب بدهید. آن هم به این دلیل که چلوکباب غذای خوشمزه ای است. خوب این کار، نوزاد شما را خواهد کشت. جامعه ای که هنوز حق و حقوق فردی را در هیچ عرصه ای به رسمیت نمی شناسد، به مدرنیته هم نرسیده است تا چه رسد به این که از آن گذشته باشد. به گمان من، اصرار بعضی ها برای بکاربردن معیارهای پسا مدرنیته برای وارسیدن مسایل مبتلابه ایران، به این می ماند که شما به یک «گروهبان» ارتش برای خوش آمدنش بگوئید « جناب سرهنگ ». باید اعتراف کنم که اگرچه این پرسش ها به تکرار در ذهن من شکل می گیرد ولی از پاسخگوئی به آنها عاجزم. هرچه می کنم جواب این پرسش را نمی دانم که ساختار اقتصاد ایران چیست؟ بیش از سی سال هم می شود که برای یافتن جواب این پرسش، دود چراغ خورده ام. ولی نع، جوابش را نمی دانم.
اندکی که دقت می کنم می بینم اقتصاد ایران نه صنعتی است و نه کشاورزی و حتی برخلاف ادعائی که گاه می شود، خدماتی هم نیست. شما دلالی و رانت خواری را از آن حذف کنید، از آن چه می ماند؟
آیا این اقتصاد سرمایه داری است؟ من فکر نمی کنم. یا درست تر گفته باشم، گرچه به شهادت همه آن چه که در گذر سالیان نوشته ام من کشته مرده نظام سرمایه داری نیستم، ولی این نظام برای خودش حساب و کتاب دارد و نظام اقتصادی ایران هرچه داشته باشد، حساب و کتاب ندارد. بی میل نیستم نظام اقتصادی ایران را « فئودالیسم ایرانی» یا « فئودالیسم شهری» بنامم. آن هم نه فقط به این دلیل که « فئودال» هایش شهر نشین اند و ایرانی اند، و رانت خواری می کنند و ادای سرمایه دارها را در می آورند، بلکه از جمله به این خاطر که « سرف» هایش هم در وجه عمده کار کشاورزی نمی کنند. به همین دلیل هم هست که اگر یک ماه دلارهای بادآورده نفتی نباشد تا صرف واردات ازجان آدم تا شیرمرغ بشود-به ویژه واردات موادغذائی- بعید نیست همان طور که در طول قحطی 1870 به زمان « شاه شهید» اتفاق افتاد باز « آدمخواری» درایران عزیر ما مد بشود. داشتم می گفتم که «سرف های شهر نشین» این « فئودالیسم شهری» را معمولا کارگر می نامند ولی مصیبت این است که این « کارگران» با « سرفها»ی روستا نشین قدیمی نقاط مشترک وهمسوئی بیشتری دارند تا با کارگران و دلیل من هم ساده است و سرراست.
« کارگرانی» که در این « فئودالیسم شهری» کارمی کنند نه تنها گرفتار همه نوع فشارهای غیر اقتصادی هستند بلکه در بی حق و حقوقی عمومی نیز با « سرفها» تفاوت زیادی ندارند. « فئودال های شهری» که به نادرستی « سرمایه دار» خوانده می شوند، همانند فئودال های قلعه نشین اروپائی در عصر فئودالیسم با رانت خواری زندگی کرده و حتی مشتاق تر از آنان رانت طلب اند. از آن گذشته، رابطه شان با مقامات بالاتردقیقا نعل به نعل از جنس رابطه فئودال ها با شاه دراقصارگذشته است. یعنی رابطه اقتصادی شان هم چنان از کانال سیاست می گذرد. یا اگر به گونه ای دیگر همین نکته را بیان بکنم، روایت اش این است که اگرشاه زمین، روستا، منطقه ای را به « فئودالی» می بخشد تا از آن باج بستاند، همین داستان است در « فئودالیسم شهری» ایران. یعنی کم اتفاق نمی افتد که در تبانی با دولت، اموال عمومی را برای رانت خواری تصاحب می کنند. تازگی ها البته عنوان این نوع « بالا کشیدن ها» را « خصوصی سازی» نامیده اند....
بازنگ ساعت از خواب می پرم....و می بینم هنوز جواب این پرسش را نمی دانم.

۱۳۸۸ مهر ۲۸, سه‌شنبه

فروپاشی اقتصاد ایران- 5

« خصوصی سازی» ایرانی!
حدس می زنم با مقدمه ای که دارم می نویسم، خیلی ها را خواهم رنجاند. قصدم خدای ناکرده اهانت به هیچ کسی نیست و اگرخواننده ای را آزرده ام، با لباس تمام رسمی پوزش می خواهم و آمرزش می طلبم. ولی نمی دانم چه حکمتی است که خیلی چیزها همین که پایش به ایران می رسد، به اصطلاح « ایرانی» می شود و درخیلی از موارد از حیزانتفاع می افتد. یک نمونه اش، به نظر من، اتوموبیل است. دراغلب کشورهای جهان، اتوموبیل یک وسیله حمل و نقل است که آدم و بار را از یک نقطه به نقطه دیگری می برد. البته که گاه هم تصادف پیش می آید و کسانی به مقصد نمی رسند، ولی به مقصد نرسیدن، به واقع استثنا برقاعده است. درایران ولی همین اتوموبیل، به صورت ابزاری برای « کوشش برای خودکشی عمومی» درآمده است که هرساله هم بیش از 30 هزار تن از هم وطنان ما در این « امر مهم» موفق می شوند- ازتعداد کسانی که برای بقیه عمر عیب و نقص دار می شوند- خبر ندارم. چند سالی است که ایران نبوده ام ولی بارآخری که ایران بودم به چشم خودم دیدم که خیلی ها طوری اتوموبیل می رانند که انگار سوار اسب و استر شده اند. حتی در مناطقی که به هزار ویک دلیل اتوموبیل نمی تواند ابزار خودکشی جمعی بشود، آن را به صورت ابزاری برای کوشش برای کشتن عابر پیاده درآورده اند. طوری درخیابانهای شهر رانندگی می کنند که اگر عابر پیاده حواسش شش دانگ جمع نباشد، حسابش با کرام الکاتبین است....و اما مورد دیگری که به این نوشته هم مربوط می شود، « خصوصی سازی» یا « واگذاری» است. دراکثریت مطلق جوامعی که این سیاست را به اجرا درآورده اند، اجرای این سیاست حساب و کتاب داشته است که البته این حساب و کتاب در بعضی از کشورها دقیق تر و در شماری دیگر، با دقت کمتری همراه بوده است. ولی درایران، از سال 1368 که این سیاست را درپیش گرفته اند، تا به همین امروز، کم اتفاق افتاده است که واگذاری یا « خصوصی سازی» چیزی بوده باشد مطابق با آن چه که قرار است، باشد.

۱۳۸۸ مهر ۲۵, شنبه

فروپاشی اقتصاد ایران- 4

باز هم ذکر مصیبت از زمینه های این فروپاشی

۱۳۸۸ مهر ۲۱, سه‌شنبه

درددل اقتصادی با رادیو همبستگی

شنبه گذشته با دوستان رادیو همبستگی در سوئد درباره اقتصاد ایران به درددل نشستم که می توانید دراینجا این درددل را بشنوید.

۱۳۸۸ مهر ۱۶, پنجشنبه

فروپاشی اقتصاد ایران-3:

طوفان درراه است....
اول سال تحصیلی است و اندکی گرفتارم. فعلا نسخه مقدماتی قسط سوم را می گذارم اینجا و متشکر می شوم اگر دوستان نقد و نظرشان
را به من خبر بدهند.
به قراراطلاع این لینک مشکل دارد. خوب این یکی را امتحان کنید.

۱۳۸۸ مهر ۱۰, جمعه

اقتصادتوسعه- یادداشتهای پراکنده

دوسال پیش تصمیم گرفتم لاطائلاتی که درباره « اقتصاد» می نویسم را جمع آوری بکنم که این کار را کردم. دراین یادداشتها هم درباره اقتصاد خرد وراجی کرده ام و هم در باره اقتصاد کلان. هم به اقتصاد توسعه سرک کشیدم و هم به اقتصاد سیاسی ناخنک زده ام. حالا یادداشتهای درباره اقتصاد توسعه را می گذارمشان

۱۳۸۸ مهر ۸, چهارشنبه

نئولیبرالیسم ایرانی- بخش 1و 2

عزیز نادیده ام شهاب زحمت کشیده و هردوبخش« نئولیبرالیسم ایرانی» را دراین آدرس ها قرار داده است. یکی را خودم نتوانستم باز کنم ولی احتمالش زیاد است که کاررابلد نبوده باشم. بهرحال با تشکر و سپاس از شهاب عزیز هر4 تا لینک را می گدارم اینجا:
آقای قدوسی درباره این مجموعه یک یادداشت انتقادی نوشته اند که حتما بخوانید. از شیطنت بچه گانه اش که کوکا کولا مظهر فلان و بفهمان است پس... می گذرم ولی از ایشان به جای خویش ممنونم که به جای این که مثل گذشته بنده را به اتهام همراهی با افاضات آقای حسین شریعتمداری کیهان چوب بزنند این بار تا سطح استدلال آقای توکلی- که از نظر من البته تفاوت چندانی ندارند- بالا برده اند. بهرحال انتظار این است که اندکی مفصل تر از این نوشته ها انتقاد کنندآن هم به هر زبانی که دوست می دارندواجازه بدهند که دیگران بیشتر بیاموزند و بنده شرمنده هم یاد بگیرم که کمتر اشتباه کنم.به خاطر همین یادداشت نیز ازایشان ممنونم.

۱۳۸۸ مهر ۵, یکشنبه

نئولیبرالیسم ایرانی

دوست تر می داشتم این مجموعه را درایران منتشر کنم ولی نشد و نمی شود. بهتر است بگذارمش این جا:
بگویم و بگذرم که کتاب دیگرم « نئولیبرالیسم» که به واقع پیش درآمدی براین مجموعه است الان بیشتر از دو سال است که درانبار ناشری درتهران دارد خاک می خورد و پیر می شود.

۱۳۸۸ مهر ۱, چهارشنبه

رویائی به رنگ کابوس

این شعررا با سربلندی وغرور تقدیم می کنم به دو تن از پاک ترین، و شریف ترین، و رشید ترین جوانان هموطنم:
ابراهیم شریفی و مریم صبری
خدای من! چه موهبت و نیک بختی عظیمی است که آدمی با شما هم وطن و هم زبان باشد.

۱۳۸۸ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

آقای احمدی نژاد، عدالت و وضعیت اقتصادی ایران

چندروزی گرفتارم و فرصت نمی کنم « قسط سوم » را تمام بکنم. برای این که خیلی بد قولی نشود، فعلا به «آقای احمدی نژاد، عدالت و وضعیت اقتصادی ایران» نگاهی بیندازید تا بعد خدمت برسم.

۱۳۸۸ شهریور ۲۸, شنبه

فروپاشی اقتصاد ایران- طوفان درراه است (2)

دربخش اول این بررسی مختصری نوشته بودم از بحرانی که درنظام بانکداری ایران می گذرد و اکنون می پردازم به بحران دربخش صنعت که خود دردو قسط تقدیم می شود. فعلا این وجیزه را به عنوان « مستوره» بحرانی که در بخش صنعت داریم بپذیرید تا روایت « مبحث شیرین خودروسازی درایران» را درنوشتار دیگری ارایه بدهم.
بحران دربخش صنعتی ایران: هرمعیاری که بکار بگیریم، اکثریت مطلق ناظران اقتصادی براین عقیده اند که بخش صنعتی ایران گرفتار بحران همه جانبه و عمیقی است که علاوه برکاهش تولید و ظرفیت تولیدی، می تواند زمینه ساز ناآرامی های اجتماعی هم بشود. نگاهی به وضعیت کلی این بخش نشان می دهد که گذشته از مشکلات و تنگناهای درونی، افزایش سریع واردات درسالهای اخیر، باعث تنگی بیشتر بازار برای تولیدات داخلی شده و شمار قابل توجهی ازموسسات صنعتی را اگر به ورشکستگی نکشانده باشد، با بحران فروش و در نتیجه کمبود نقدینگی روبرو ساخته است. اگرهمراه با این کمبودها، بحران بانکی نداشتیم، احتمالا مسئله ای نبود. بنگاهها از بانکها تسهیلات بیشتر می گرفتند و زندگی اقتصادی برهمان مدار پیشین می گشت. ولی چنین امکانی وجود ندارد....

۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه

فروپاشی اقتصاد ایران: طوفان درراه است

دریادداشت پیشین وعده دادم که یادداشتهائی درباره بحران اقتصادی ایران را در نیاک بگذارم. دارم یواش یواش به اتمام این یادداشتها می رسم و امروز هم «قسط اول» را درباره بحران نظام بانکداری گذاشته ام دراینجا. درمباحث دیگر به بحران صنعتی و بحران واگذاری ها و بحران کشاورزی خواهم پرداخت. فعلا این شما و این هم قسط اول این نوشته که اندکی طولانی تراز آنی شد که خیال داشتم بشود.



درتازه ترین اظهار نظر آقای احمدی نژاد می خوانیم که « اگر مشکلی در بخش اقتصادی وجود داشت حتما نمایندگان وزیر مربوطه را نقد می‌کردند تا آن مشکل اصلاح شود. از این رو این امر[عدم مخالفت مجلس با وزیر پیشنهادی اقتصاد] نشان می‌دهد که سیاست اصلی دی دولت مورد وفاق مجلس نیز است»[i]. دراین که مجلس با دولت دررسیدن اوضاع اقتصادی به وضعیت کنونی مسئولیت مشترک دارد، حق با آقای احمدی نژاد است. ولی این که اگر مشکل داشتیم، چنین و چنان می شد، ایشان طبق معمول اندکی زیادی مزاح می فرمایند. باوجود انکار رئیس دولت و حامیان آن، گستردگی و تعمیق بحران سیاسی پس از انتخابات اخیر و مدیریت اقتدارگرایانه و غیرهوشمندانه آن درایران موحب شده است که مسایل مربوط به بحران عمیق تر اقتصادی به حاشیه برود و از دیده ها پنهان بماند. من براین اعتقادم که وضعیت اقتصادی ایران تا فروپاشی فاصله زیادی ندارد و سعی می کنم در این وجیزه به گوشه هائی از این وضعیت اشاره بکنم
[i] http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=941168
قسط اول

۱۳۸۸ شهریور ۲۳, دوشنبه

اقتصادسیاسی دولت نهم!

مدتی است که دارم یکی می زنم توی سرخودم و یکی هم توی سر این کامپیوتر گازوئیلی ام تا شاید بتوانم متنی را « سرهم» بکنم که شاید با اندکی تسامح بشود آن را « اقتصادسیاسی دولت نهم» خواند. قرار نیست کشفی بکنم و یا حرفی بزنم که کس دیگری نزده است، اصلا وابدا، این متن هیچ پیچیدگی نظری و غیر نظری هم ندارد. کوشیده ام براساس منابعی که درانترنت در دسترس هست، به بحرانی که به نظرمن براقتصاد ایران حاکم است بپردازم.باور کنید امیدوارم همه آن چه که خواهم نوشت درست نباشند و آقای احمدی نژاد و دیگران راست بگویند و بنده نه این که دروغ بگویم بلکه اشتباه کنم و یک مو از سر کسی کم نشود. ولی واقعیت این است که برای اولین بار، به شدت ار دورنمای اقتصادی ایران می ترسم. اگرچه درایران نیستم و اگرزبانم لال این حرفهایم درست باشد نه شرکتی دارم که ورشکست بشود و نه سرمایه ای که نابود شود- این هم از مزایای زندگی دانشجوئی من است- ولی اگرنصف آن چه که درتحت این عنوان خواهم نوشت و به مروز دراین وبلاگ خواهم گذاشت، راست باشد دودش به چشم مردمی می رود که اگرچه از آنها دورم و سالهاست که دورم ولی هم چنان عاشقانه دوشتشان دارم.
حالا هم این شما و این اولین بخش این یادداشتهای پراکنده

۱۳۸۸ شهریور ۲۱, شنبه

خصوصی سازی « ایرانی»!

ابتدا این خبرراازاینجا بخوانید: «بزودي بزرگترين معامله بورس ايران باواگذاري 50 درصد به علاوه يك سهم مخابرات معادل 22 ميليارد و 936 ميليون و 827 هزار و 837 سهم با قيمت هر سهم 3400 ريال و ارزش كل حدود 79 هزار ميليارد ريال ،براي فروش عرضه خواهد شد»
متقاضیانی که خواهان خرید اقساطی سهام هستند حداقل 20درصد ثمن معامله را به صورت نقد و بقیه را با احتساب سود فروش اقساطی باید درمدت 8 سال بپردازند. اگر کمی ضرب و تقسیم کنیم یعنی، متقاضی باید،
15800 ملیاردریال نقد درابتدا بپردازد وبعد برای 8 سال آینده هم- بدون محاسبه سود فروش اقساطی- باید تقریبا ماهی 660 میلیاردریال قسط بپردازند.

متقاضیان خرید:

1- « کنسرسیوم توسعه اعتماد مبین» متشکل از 3 شرکت:
-شرکت گسترش الکترونیک مبین ایران
درسال 1386 به صورت شرکت سهامی خاص به ثبت رسیده است و 100% متعلق به « گروه توسعه اقتصادی تدبیر» می باشد. سرمایه ثبتی شرکت مبلغ 10 میلیاردریال است.
-شرکت توسعه اعتماد
این شرکت درسال 1383 تاسیس شده و سرمایه ثبتی شرکت هم « مبلغ 50 میلیاردریال» می باشد
-شرکت شهریار مهستان-
در1385 به صورت شرکت سهامی عام به ثبت رسیده است. « سرمايه شركت در حال حاضر ده ميليون ريال مي‌باشد».
2- متقاضی دیگر خرید « شرکت تعاونی پیشگامان کویریزد» است که خود شامل 12 شرکت تعاونی و 3 شرکت سرمایه گذاری دیگر است. سرمایه ثبتی گروه پیشگامان کویر هم 2020 میلیاردریال است و درسال 1375 به ثبت رسیده است.
به قرار اطلاع یکی از این دو تا برنده مناقصه خواهد شد و 50 درصد به علاوه یک سهم مخابرات را خواهد خرید و درکنترل خود خواهد گرفت. مبارک باشد انشاالله!
البته من حساب و کتابم خراب است و تازه از اقتصاد هم چیزی سردر نمی آورم ولی به دلم برات شده است که این معامله یک جایش می لنگد. یک کم بیشتر که حساب و کتاب کردم دیدم که علاوه برپرداخت 15800 میلیاردریال نقد درابتدا، بدون محاسبه سود فروش اقساطی باید برای 8 سال بعدش هم روزی 22 میلیاردریال بپردازند، یا ساعتی بیش از 900 میلیون ریال. خوب تا اینجا حرفی نیست، کار نشد ندارد. ولی اگر« کنسرسیوم توسعه اعتماد مبین» برنده بشود، کنسرسیومی که کل سرمایه ثبت شده اش اندکی بیشتر از 60 میلیاردریال است آیا می تواند ازعهده این تعهدات مالی بربیاید و برای 8 سال بعد روزی 22 میلیاردریال به دولت فخیمه بپردازد ! یا همانند همان روایتی که پالیزدار درباره کارخانه لاستیک دنا گفت، کاسه گدائی به دست می گیرند و از دولت « تخفیف» می خواهند و سرانجام، اگر« همت» کنند و « همت» داشته باشند، این شرکت عظیم را بالا نمی کشند- این جا جمهوری اسلامی است شهر هرت که نیست- بلکه به قیمت خیلی ارزان- یعنی قیمتی که هم اندازه جیب های حقیرشان باشد « خریداری» می کنند! از این نمونه ها در گذشته هم بود که دیگر یادآوری نمی کنم. مضافا که « کلاغه» به من خبر داده است احتمال این که « گروه توسعه اقتصادی تدبیر» به « سربازان گمنام امام زمان» وابسته باشد زیاد است. واگر « شرکت تعاونی پیشگامان کویر یزد» برنده شود که کل سرمایه شان قسط یک ماه هم نمی شود، 95 ماه دیگر پیش کش- تازه آن 15800 میلیاردریال اول بماند. دیگر آن حرفهای قبلی را تکرار نمی کنم.
به اینجا که رسیدم به خودم گفتم خوب خنگ خدا، تو از قرض گرفتن و سرمایه گذاری کردن واهمه داری ولی اگر این معامله شیرین سر بگیرد، لابد می روند پیش بانکها و از آنها وام می گیرند. خودم ولی جواب دادم که حرف از این بهتر نمی شود ولی ای کاش، نظام بانکداری ما ورشکسته نبود و می توانست این حجم عظیم را وام بدهد.... حیف که نمی توانند.... چون اگرحرف رئیس کل بانک مرکزی قابل وثوق باشد کل مطالبات معوقه بانکهای کشور، اندکی از 38 هزار میلیاردتومان بیشتر است. خوب معلوم است نمی آیند یک مرتبه به چند تا شرکت نو پا که نمی دانم وثیقه کافی دارند یا نه، این همه پول بی زبان را قرض نمی دهند. البته ممکن است مثل آن آقای میرکاظمی مدیرعامل دنیای فلز و پارسیان فلز این حضرات هم وثیقه شان را به « کمرشان» بسته باشند....
بعد به خودم گفتم، مرد مگر مرض داری، آخر تو را چکار به اقتصاد، برو کنار بزار باد بیاد....

۱۳۸۸ شهریور ۱۷, سه‌شنبه

من و این نوابغ اقتصادی دولت!

من تا بحال براین گمان باطل بودم که چون خودم به قول بعضی از دوستان « اقتصاد» نمی فهمم، در فهم سیاست های اقتصادی دولت فخیمه مشکل دارم. امروز دیدم ای دل غافل علاوه بر نفهمیدن « اقتصاد» من حتی « زبان فارسی» اعضای این دولت فخیمه را هم نمی فهمم.دارد ترس برم می دارد که نکند دوستان دیگری پیدا بشوند و بگویند خوب مرد حسابی از زمان پادشاهی مظفرالدین شاه در فرنگ بودی آن هم دراین انگلیس که هوای شاشوئی هم دارد خوب روشن است که فارسی ات نم می کشد و خراب تر می شود. باری داشتم از روی فرمایشات وزیر بازرگانی تازه مشق می نوشتم. دیدم ای امان من که حرفهایش را نمی فهمم. مسئولیت آن چه مستقیم نقل می شود به گردن وزیر است نه من:« فرهنگ صادرات باید در بین مردم تبیین شود». راستی « فرهنگ صادرات» یعنی چی! اگر مازاد تولید نباشد، چی را باید صادر کرد! گیرم که فرهنگ اش را هم تبیین کردید! [ البته زیاد می بینم که دوستان ساکن ایران که فارسی شان باید قاعدتا خوب باشد یک « فرهنگ» را می بندند به خیک یک چیز دیگر، مثل ترافیک و فکر می کنند دارند خیلی هم علمی حرف می زنند!برمردم عادی حرجی نیست اگر پرت و پلا بگویند ولی وزیر تازه در اولین روز بخواهد به مردم عادی تاسی کند، خوبیت ندارد]« قیمتهای جهانی و شرایط نامساعد آب و هوایی بر حوزه بازار فشار وارد می کند، افزود: می توان با ذخیره سازی فشارها را تحمل کرد و اجازه نداد مصرف کننده آسیب بییند». با آن چه که از سیر تغییر قیمت های جهانی می دانیم این نباید رو به بالا باشد- مگر این که زحمت کشانی که زحمت واردات را می کشند یک کم زیادی بکشند به روی قیمت ها که به کوری چشم استکبار و با همت دولت فخیمه می کشند. آیا منظور وزیر از« ذخیره» ، برای تخفیف مشکل، واردات شکر و برنج و چای نیست که آن گونه که از آمارها برمی آید اندکی هردمبیلی افزایش یافته اند و موجب شده که برنج روی دست شالیکاران شمال و شکر روی تولید کنندگان داخلی باد کند. حساب بازار چای دیگر از دستم دررفته است.
ضمن تقدیر از وزیر پیشین گفت « نگاه سیستماتیک میرکاظمی کشور را در مسیر علمی و تجاری حرکت داد به نحوی که با وجود چالشهای فکری تعریف جدیدی از نقش صادرات و واردات به جامعه ارائه شد».
خواهش می کنم بیش از یک بار این جمله را بخوانید و اگر فهمیدید چه می خواهد بگوید، لطفا به من هم خبربدهید. گناه دارد... من ده بار این جمله را خواندم و بالاخره هم نفهمیدم چی به چی هست اینجا!
« نگاه سیستماتیک» به چی؟ مسیر علمی و تجاری دیگر چه مسیری است! تازه یعنی چی! اگر سیستماتیک یعنی « سیستم دار»، باز یعنی چه سیستمی و برای چی؟ راستی این تعریف جدید دیگر چه معجونی است: آیا یعنی، تا می توانی وارد کن اگر هم صادرات نداشتی مهم نیست. خدا برکت بدهد به پول نفت! تا داریم وارد می کنیم ووقتی که تمام شد که « خدا کریم است»، تا آن روز کی مرده، کی زنده! تازه، « هرآن کس که دندان دهد، نان دهد».
« غضنفری با تاکید بر اینکه باید تعریف جدیدی از بازرگانی که مبدا آن از تصدی میرکاظمی بر این وزارتخانه شروع شده است ارائه شود»
تعریف « جدید» از بازرگانی دیگر چه صیغه ای است؟ خوب بشود، ما که بخیل نیستیم!
با این که گفته بود « اعتماد کردن به بخش خصوصی در اصل 44 واقعیت دارد و این مهم شعار نیست چون از این طریق هزینه های تولید کاهش خواهد یافت» ولی کمی بعد می گوید «70 میلیون مردم از دولت انتظار دارند قیمتها و نوسانات بازار را به تعادل برساند» و این اگر درست فهمیده باشم یعنی این که « بخش خصوصی» لطفا مزاحم نشوید! اگر نادرست فهمیدم لطفا تصحیح بفرمائید!
و ظاهرا فرمایشات خود را این طوری تمام می کنند: « در بحران جهانی صدای تولیدکننده ها شنیده شد ولی باید از مصرف کننده و نظام کیفی نیز دفاع شود». الله اکبر! عجب گیری افتاده ام امروز! « نظام کیفی» یعنی چه نظامی! آیا یعنی، نظامی که به آدم « کیف» می دهد! یاچی؟
برای این که فکر نکنید این وزیر تازه از وزیر قبلی بیخود تعریف کرده، این هم فرمایشات وزیر سابق بازرگانی در همین مراسم که نه اقتصادش را می فهمم و نه فارسی اش را: میرکاظمی گفت در دوران پس از پیروزی انقلاب « سرمایه گذاری های زیادی شده اما بسیاری از این سرمایه گذاریها منجر به افزایش تولید ناخالص ملی نشده بلکه تنها ظرفیتها را افزایش داده است». اگرسرمایه گذاری های زیادی شده و « « ظرفیت ها» هم بالا رفته، قاعدتا باید منظوروزیر قبلی بازرگانی ووزیر تازه نفت، « افزایش ظرفیت تولیدی» باشد. اگر این طوری است پس چرا تولید ناخالص ملی « افزایش پیدا نکرده است! فکر می کنم دلیل اش را می دانم. هرچه هست و نیست زیر سر این جورج سوروس است و احتمالا ماکس وبر و شاید هم حجاریان و ابطحی......
آقا جان، یکی نیست به من بگوید مرد مگر مرض داری! سرت را بینداز پائین و نان و ماستت را بخور چیکار داری به این نوابغ!

۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

اندرمناقب خشونت دوستی!

امام جمعه رفسنجان، آقای هاشمیان که از قراربا آقای هاشمی رفسنجانی هم نسبتی دارد، در مردادماه 1378در یک سخن رانی گفت: « هركس خلاف قرآن، نهج البلاغه، امام و رهبر عمل كند توی دهنش می زنیم. یعنی چه خشونت نمی خواهیم. ما قصاص داریم. آیا این خشونت است؟» اوادامه داد:« اگر كسی به مالت، جانت، دینت حمله كرد و نتوانستی با سخن رانی جلوگیری كنی باید اورا بكشی. یعنی چه خشونت نمی خواهیم؟ اگر دفاع و جنگ نباشد همه چیز نابود می شود» (جبهه، 22و 23 مرداد 78 ص 2)
شاید درپاسخ به روشنفکران دینی که می خواهند هرطور شده از اسلام دین مدرنی تحویل بدهند، هاشمیان افزود: « در قرآن مجید بالغ بر 150 آیه وجود دارد كه در آن كلمة قتل بكار رفته» وپس، « این تفكر اسلام امریكائی است كه در اسلام خشونت وجود ندارد. در اسلام نه تنها اعمال خشونت علیه كفار و دشمنان اسلام واجب است بلكه كشتن مرتدین و كسانی كه منكر ضروریات دین می شوند نیز واجب است». البته خیال من یکی راحت شد. جهت توجه کسانی که درباره « مردمسالاری دینی» مقاله می نویسندو نطق و خطابه صادر می کنند، آقای هاشمیان ادامه داد،« در مورد خشونت نظر اغلب نیروهای حزب اللهی وانقلابی این است كه باید دشمنان نظام اسلامی ولیبرالها و تجدید نظر طلبان در خوف وهرب و رعب بسر برند و همواره تمام هم آنها بجای آن كه مصروف مبارزه با ملت ایران شود، معطوف به حفظ جانشان و پنهان كردن خود باشد» این افراد، « حتی صلاحیت ادارة زن و بچه خود را هم ندارند» ( همان، ص 2) امیدوارم کار به آن جا نکشد که برای پیش بردن خودکامگی خود، زن و بچه مردم را هم از آنها بگیرند.ولی کار دنیا را چه دیدید! برای این که فکر نکنید آقای هاشمیان این حرفها را از خودش در آورده است، آقای مصباح یزدی هم فرموده اند: « اسلام به هر مسلمانی حق داده است كه وقتی دید شخصی به مقدسات اسلام توهین می كند، خونش را بریزد. این حكم اسلام است. دادگاه هم نمی خواهد» ) به نقل از نشاط، 13 شهریور 1378 ، ص1).
والسلام.

۱۳۸۸ شهریور ۱۳, جمعه

استبداد و خودکامگی درایران

نظام خودکامه یعنی نظامی که در آن حق و حقوق فردی به رسمیت شناخته نمی شود و از آن بدتر، حاکمیت به معنای کامل کلمه قانون گریز و قانون ستیز است. البته بسته به شکلی که می گیرد یک دفعه، سلطانی برتارک اش می نشیند و حرفش قانون می شود و در جای دیگر، مثل وضعی که دراین 30 سال گذشته داشته ایم- فقیهی « عمامه سلطانی» به سر می گذارد و همان می کند که در گذشته سلطان بی عمامه می کرده است. آزادی نه جزئی از حق انسانی که عملا به صورت « ودیعه ای سلطانی» درمی آید. یعنی اگر سلطان اراده کند، آزادی داری و اگر خودکامه نخواهد، که سرنوشت توی انسان نامشخص و نامعلوم می شود. دلیل اش هم این است که در چنین فضای فکری و سیاسی قانونی وجود ندارد که بالا و پائین اش از پیش تعیین شده باشد. چه اتفاق خواهد افتاد و به چه صورت هم با میزان جباریت و دنائت گماشتگان خودکامگی مشخص می شود. یک نکته که روشن است و تردید بر نمی دارد این که هیچ چیز ظاهرا حساب و کتاب ندارد. اگر به تاریخ درازدامن خودکامگی درایران بنگرید متوجه این نکته خواهید شد.
یک جا این بی حساب و کتابی به این صورت در می آید که در 1894 میلادی شخصی محمد نبی خان مشهدی نام از مشهد مرغاب به شیراز می رفته است. در میانه راه دزدان براوتاخته « قریب 700-800 تومان از وجه نقد و اسباب ازاو می برند». طبیعی است همین که به شهر می رسد به حکومت عارض می شود و تظلم خواهی می کند. اورا به یکی از دولتی ها به نام مستشارالملک رجوع می دهند ولی « این بیچاره را مستشارالملک توسری زیادی می زندکه چراازاین راه عبورکردی می خواستی از راهی بیائی که تو را برهنه نکنند». هرچه بیچاره داد و بیداد کرد که « همین راه معمولی است که قافله عبور می کند» از او نشنیدند. « توسری زیادی به او زدند ومالش را هم تفریظ کردند».[1]
درمقطعی دیگرو درشرایطی دیگر به شکل و شمایل « چیگیین» ها د رآمده بودند یعنی « گوشت خام خوار». کار ایشان « آن بود که مقصران را به فرمان شاه زنده می خوردند». حتی همین بربریت هم سابقه درازتری دارد ولی درایران مدرن، سرآغازش با شاه اسماعیل صفوی است و رشد و گسترش اش هم به عصر شاه عباس که اتفاقا « کبیر» هم می خوانیمش اتفاق افتاد. روایت است که شاه اسماعیل پس از غلبه بر شیبک خان ازبک در 916 هجری از شدت غضب سه شمشیر بر جسد بی جان او زد و به ملازمان خود گفت « هر که سرمرا دوست دارد از گوشت این دشمن بخورد». خواجه محمود ساغر چی که از حاضرین بود گزارش می کند « پس از فرمان شاه ازدحام صوفیان برای خوردن جسد شیبک خان بجائی رسید که جمعی تیغ ها کشیده و بجان یک دیگر افتادندو آن مرده بخاک و خون آغشته را مانند لاشخوران از یک دیگر می ربودندو می خوردند»[2]
فرمانده گوشت خام خواران شاه عباس، کسی بود به نام ملک علی سلطان جارچی باشی و اندر وظایف این جماعت می خوانیم که آنها « آلت سیاست و غضب بودند» و گناهکاران واجب التعذیر «را از یک دیگر می ربودندو انف و اذن ایشان را به دندان قطع نموده بلع می فرمودند و هم چنین بقیه اعضای ایشان را به دندان انفصال داده می خوردند»[3]
منجم مخصوص شاه عباس روایت یک مورد از این زنده خوری ها را نوشته است که در 1010 هجری در حوالی شهر بلخ « ملازمان یادمحمد میرزا شخصی را از قراولان باقی خان [ امیر ازبک] آوردند و هرچه از او احوال پرسیدند سربزیرانداخت و جواب ندادو حرف نزد». ملازمان ملک علی سلطان جارچی باشی « حسب الحکم جهان مطاع او را زنده خوردند»[4]
حدودا صد سال پیش از این در 909 هجری، شاه اسماعیل صفوی با امیر حسین کیا چلاوی- حکمران رستمدار و فیروزکوه- جنگید و براو غلبه یافت. فرمان داد« مراد بیگ جهانشاهلو- از همدستان امیرحسین را- سربازانش زنده کباب کردند و خوردند»[5].
البته روان پریشی شاه عباس تنها به زنده خواری عمالش محدود نبود. در افسانه ها شنیده و درکتابها خواندیم که شاه عباس با لباس مبدل درپایتخت می گشت. شبی به لباس مبدل روستائی از یک دکان نانوائی نانی خریده و از یک دکان کبابی هم گوشت کباب شده ای. پس از بازگشت به قصر دستورداد نان و کباب را وزن کنند. در هردو مورد فروشندگان کم فروشی کرده بودند. شاه عباس به حدی عصبانی شد که می خواست بخشی از درباریان و داروغه اصفهان را بکشد. ریش سفیدان و بزرگان حکومتی پادرمیانی کردندتا ازتقصیر آنان بگذرد. ولی دستور دادتا « درمیدان اصفهان شبانه تنوری ساختند و سیخی بلند فراهم کردند». فردای آن شب نانوا و کبابی را به دستور شاه گرفته در شهر گردانند. پیشاپیش این دو هم یکی جار می زد که « این نانوا و کبابی امروز به جرم کم فروشی درمیان شهر پخته و کباب خواهندشد». پس از آن « خباز را در تنورافکندند و کبابی را به سیخ کشیدند»[6]
این وجیزه را تمام کنم با این گفتاورد از عباس اقبال که شاه عباس « بلاشبهه [یکی از] بزرگترین پادشاهان بعداز اسلام ایران است و شاید در میان عامه ایرانی هیچ یک از پادشاهان ما به شهرت و خوش نامی او نباشند»[7]
باشد، ماکه بخیل نیستیم!
ولی یادتان باشد خودکامگی درایران به اندازه تاریخ خود ایران سابقه دارد. تا آن زمان که آن را در همه ابعاد و اشکالش نشناسیم و افشا نکنیم کارمان به سامان نمی رسد....
[1] وقایع اتفاقیه گزارشهای خفیه نویسان انگلیس، به کوشش سعیدی سیرجانی، تهران ، 1362، ص 466
[2] نصرالله فلسفی: زندگانی شاه عباس اول، جلد دوم، تهران1353، صص 125-126
[3] همان، ص 126
[4] همان، ص 127
[5] به نقل از همان، ص 126
[6] به نقل از همان، ص 130
[7] عباس اقبال آشتیانی: تاریخ مفصل ایران، تهران 1370، ص 685
راستی این مقاله درخشان مهشید امیرشاهی را حتما بخوانید.

۱۳۸۸ شهریور ۱۱, چهارشنبه

شهید راه شهوت و سابقه تاریخی «هلو»!

این تکه را از خاطرات اعتمادالسلطنه بخوانید:
« عطر منجمدی از مادام پیلوگرفته بودم به شاه دادم. خوششان آمد. فرمودند هرچه هست برای من بیاور. ترکیب تو سزاوار این عطر نیست. من هم عرض کردم محض خاطرشما ازفرنگ خواسته بودم. همان شبانه خانه ی مادام پیلورفتم هرچه عطرداشت خریدم که کس دیگر نخرد»[ص 535]
ازشما چرا پنهان کنم مانده بودم که آقای احمدی نژاد این روایت هلو خواندن وزیر معزول خود را از کجا آورده بود؟ رسیدم به این تکه در همان خاطرات:
«باز امین حضور احمق رذالت کرد. در حضورهمایون ایستاده بود. محمود میرزا پسر مرحوم اسدالله میرزا که تازه پیشخدمت شده است دید. به شاه عرض کرد این هلوی پوست کنده کی است. شاه بسیار بدش آمد . حق هم داشت. تا کی رذالت» ( ص 534)
این هم برای رفع خستگی شما:
« ا زاتفاقات تازه فوت موتمن السلطنه وزیر خراسان است. این مرد یا از افراط شهوت یا محض تملق دختر وزیر دفتر را گرفته است. چون درست از عهده جماع برنمی آید از نورمحمود طبیب یهودی معجونی خواسته بود. او هم حب زراریخ داده بود. اگرچه قوه جماع را زیاد کرده بود اما در امعاء خراشی پیدا شد. چند روز مبتلی به اسهال خونی شده بود. دفعه اول معالجه شد. بازافراط کرد. این دفعه شهید راه شهوت شد. مرحوم شد. بسیارآدم قابل با مکنتی بود» ( ص 724)

۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سه‌شنبه

یادداشتهائی درباره چرائی استبداد و خودکامگی درایران

به تصادف درانترنت رسیدم به سایتی که خواننده محترمی درباره کتاب« پیش درآمدی براستبدادسالاری درایران» من به درستی ایراد گرفته بود که درباره علت استبداد و خودکامگی درایران حرفی برای گفتن ندارد. اگرمی توانستم آن کتاب را دوباره چاپ کنم این یادداشتها را- با همه کمبودهائی که دارد- به آن می افزودم. حالا هم برای خالی نبودن عریضه می گذارمشان در
که اگرخواندید و اگر دوست داشتید، نظرتان و ایرادو نقدتان را برای من به هرشکل و صورت و به هرزبانی که دوست می دارید بنویسید

۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه

باز هم!

معاون مدیریت مصرف شرکت توانیر آقای علیرضا احمد یزدی : «میزان سرانه مصرف برق در جهان را بین 1000 – 900 کیلو وات ساعت در سال و سرانه مصرف برق در ایران را 2900 کیلو وات ساعت در سال اعلام کرد و گفت: مصرف برق ایران 3 برابر مصرف برق در دنیاست»
من حساب و کتابم چندان خوب نیست. ازکسی که حساب و کتابش خوب است خواهش می کنم به این نقشه نگاهی بیندازد و مرا از این توهم دربیاورد که فکر می کنم این دیگر یک تکلیف شرعی شده است که مسئولان درایران درباره هر چه که نظر می دهند، دروغ بگویند.
بابام جان: می خواهید برق را مثل خیلی چیزهای دیگرگران کنید، خوب بکنید. دیگر چرا به زخم مردم نمک هم می پاشید!

۱۳۸۸ شهریور ۵, پنجشنبه

یادداشتهای پراکنده درباره تاریخ استبداد درایران-2-

بارها در این صفحات نوشته ام که تاریخ درازدامن استبداد درایران تاریخی است سرشار از خون و کثافت. از خونی که ریخته اند و هنوز می ریزند و کثافتی که برای حفظ و تداوم این نظام عهد دقیانوسی از طبالان استبداد به شکل و شیوه های مختلف تراوش می کند. درمقدمه یادداشت پیشین نوشتم که حوصله و توان بحث های نظری را ندارم و به همین خاطر می کوشم شواهدی از عملکرد این نظام به شدت مخرب را درمعرض دیدشما قرار بدهم ....

۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

یادداشتهای پراکنده درباره تاریخ استبداد درایران

نمی دانم چه حکمتی است که همه چیز درتاریخ درازدامن ایران وارونه است و کج ومعوج. حوصله و توان بحث های نظری ندارم که درلابلای آن هم برای ترساندن خواننده نویسندگان فرنگی را چماق به دست وارد بکنم. پس می کوشم شواهدی به دست بدهم از این وارونگی. وقتی این کار راشروع کردم خیال داشتم این یادداشتها کتابی بشود برای نشر درایران- ولی نه دل و دماغ این کار را دارم و نه حوصله ای برای من مانده است ونه عملا چنین امکانی وجود دارد. هنوز بعد از چندین سال چشم انتظارانتشار کتابهائی هستم که یواش یواش دارند از پسرکم هم مسن تر می شوند! پس این شما و این هم یادداشتهای پراکنده ای که گاه و بیگاه در« نیاک» خواهید خواند....

۱۳۸۸ مرداد ۲۹, پنجشنبه

«معاصی کبیره» مصدق و بچه زائیدن یا تخم گذاشتن گربه !

56 سال پیش درروزی چون دیروز،مرتجعان داخلی و اربابان استعمارگرشان حکومت دکتر مصدق راسرنگون کردند. شاه که درپی آمد عدم توفیق کوشش اول برای سرنگونی دولت از ایران گریخته بود، به ایران بازگشت....

۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه

به یاد 28 مرداد

چندروزی به 28 مرداد مانده است. 56 سال پیش در چنین روزی مرتجعان محلی و اربابان غارتگر امریکائی و انگلیسی شان بر علیه حکومت دموکراتیک دکتر محمد مصدق کودتا کردند. بقیه دیگر تاریخ ایران است. بکوشیم با بازنویسی و تحریف این تاریخ مبارزه کنیم.دربرابر پیراحمدآباد تعظیم می کنم و یادش را گرامی می دارم.
این فیلم 5 دقیقه ای را ببینید و بعد اگرخواستید یادداشتهای پراکنده مرا به یاد 28 مرداد بخوانید.

۱۳۸۸ مرداد ۲۱, چهارشنبه

تنگی قافیه و جفنگ گوئی مدافعان کودتا!

سایت الف وابسته به آقای توکلی نوشته است:
«بیائید اصلا فرض کنیم در بدترین حالت ممکن و غیر قابل باورترین شرایط قابل تصور در انتخابات چنان تخلفات و تقلباتی صورت گرفته باشد که در پی آنها این آقای موسوی بوده که باید رئیس جمهور اعلام می شده نه آقای احمدی نژاد!حتی با تصور چنین فرضی آیا تایید این انتخابات از سوی بالاترین مقام قانونی کشور یعنی مقام ولایت فقیه به معنای بی مورد بودن اعتراضات نیست؟»
نویسنده محترم: با توجه به فرضی که می کنی اگر قرار است با وجود این تقلبات، صرفا تائید همین تقلبات از سوی ولایت فقیه نشانه بی مورد بودن اعتراضات باشد، خوب داداش مگر مرض داری بیت المال مسلمین را تلف می کنی! اصلا بساط پرهزینه انتخابات را جمع کن. راست گفت آن که گفت قافیه چو تنگ آید، شاعر به جفنگ آید......

۱۳۸۸ مرداد ۱۹, دوشنبه

داستان پلیسی « فرارسرمایه از ایران»:

شما هم خوانده اید که 18.5 میلیارد دلار- 20 تن طلا به ارزش 11 میلیارددلار و 7.5 میلیارد دلار نقد از ایران به دربرده شده ودرترکیه هم توقیف شد. درانترنت خوانده ام که عده ای « پول های گم شده نفت» را پیدا کرده اند و دیگران هم به گمان من، کم داستان پردازی نکرده اند. این داستان ها را بازخوانی کرده ام که می خوانید:
نکته:
دراینجا خواندم که به سراغ آقای دکتر نیلی- استاد برجسته دانشگاه شریف - رفته اند. خوشبختانه درخانه نبود. علت اش را نمی دانم ولی با آنچه درایران می گذرد می توانم علت راحدس بزنم. من نه هم دوره ایشانم و نه هیچ گاه ایشان را ملاقات کرده ام و نه با ایشان برسرمسایل اقتصادی توافق نظر دارم ولی، آقایان: حق ندارید به حریم دکتر نیلی تجاوز کنید! ایجاد هرگونه مزاحمتی برای ایشان را به شدت محکوم می کنم.

۱۳۸۸ مرداد ۱۵, پنجشنبه

به پیشباز انقلاب مشروطه:2

نامه سالارملی در باره نقش مطبوعات:
داشتم درروزنامه انجمن تبریز که در حول و حوش مشروطه در تبریز منتشر می شد سیروسیاخت می کردم. رسیدم به نامه ای از باقرخان- سالارملی- به مسئولان روزنامه که به گمان من خیلی خواندنی است. این نامه در 21 محرم 1327 یعنی 103 سال پیش دراین نشریه منتشر شده است. متن اش را بخوانید و خودتان قضاوت کنید:
« خدمت مدیر محترم روزنامه انجمن مقدس زادالله افاضاته زحمت می دهد:
بنده تا حال صبر وتامل نموده و بکسی هم اظهار نکرده ملاحظه بروزنامجات می نمودم دیدم ابدا معایب کسی در روزنامجات ثبت و مندرج نمی شود و ابدا دراین گونه عوالمات سیری نمی نمائید. دیگر طاقب صبر نمانده لابد می نویسم حالا دوره دوره ی مشروطیت است باید یک مجلس استنطاق ترتیب فرمائید استنطاق صحیح فرموده بکدام ما ها تقصیروارد آید از روی قانون مجازات سخت بشود، روزنامه عبارت از چه چیز است غیر از این است معایب اشخاص را ثبت نمایند، عموم ملت خوانده اطلاعی بهم رسانند. علی الخصوص موکدا زحمت می دهم ملاحظه را کنار گذارشته هرروز درروزنامه معایب خود بنده را علنا درج فرمائید. روزنامه نویس نباید با ملاحظه رفتار نماید باید معایب صادره را هرروز مندرج فرمائید. هرقدر معایب خود بنده را علنا درج فرمائید آن قدر اسباب ممنونیت خواهد شد. زیاده زحمت است
.
محل مهر: سالارملی»
ای به فدای قلمت سالار ملی! کجائی تا ببینی که اکنون همین کار رورنامه و روزنامه نگار توقیف و زندانی دارد و موجب تعطیلی و توقف روزنامه می شود.
می بینی سالار ملی: چقدر « پیشرفت» کرده ایم!

۱۳۸۸ مرداد ۱۲, دوشنبه

به پیشباز انقلاب مشروطه:

یکی دوروز دیگر صد و سومین سال نهضت مشروطیت است. به پیشبازش می روم با این مقاله که به واقع فصل پنجم از کتاب دردست چاپ من است تحت عنوان « بحران در استبدادسالاری ایران» که اگرعمرنوح داشته باشم شاید از سوی نشر اختران منتشر شود. خبردارم به بعضی نکته های همین فصل ایراد گرفته اند .چشمم آب نمی خورد که به این زودی ها منتشر شود. اگر خبری دراین باره به من برسد، لابد بقیه را هم درهمین وبلاگ منتشر خواهم کرد. ولی فعلا این شما و اینهم « « نهضت مشروطه چه نبود؟» فصل پنجم این کتاب
مثل همیشه مطلب اندکی طولانی است لطفا روی ضربدر گوشه راست کلیک کنید و به اموات بنده کاری نداشته باشید. ممنون

۱۳۸۸ مرداد ۱۱, یکشنبه

خشم را باید عاشق بود!

خشمگینم
مثل یک نارنجک
که به یک بوسه انگشتی خرد
می تواند
صد پاره شود
می توانم صد تکه شوم
همه اعضایم می لرزد از خشم
و صدای دندانهایم را که به هم می خورد از خشم
همگان می شنوند
چه بگویم اما؟
مردی هستم مبهوت
چشمهایم پرسشگر
و هزاران پرسش
پاسخی نیست ولی
دیگرانی هم هستند که گرفتار خودند
سرتکان داده از برم می گذرند
تن من اما، مثل آتش داغ است
عاقبت می ترسم، صد پاره شوم
بهتر اما آن است
خنجر خشمم را صیقل بدهم
خیز بردارم
و در فرصت نیکوئی که فراخواهد آمد
بی تردید
قلب ناپاکش را صدپاره کنم
خشمگینم
خشم اگر می باید
چون درخت گیلاس
غرق گل گردد و محصول دهد
خشم را باید عاشق بود
خشم را باید چون آتش یک کومه تنهائی
در دل منجمد بهمن و دی
وسط دریائی از یخ
شاد و سرزنده نگه داشت
خشم باید.... همه جا باشد
همه وقت
تا که مقصود شود حاصل
ودنیای غم وماتم
به سر آید.
ورنه تکرار
تکرار مکرر
قصه فردامان
می شود آن چه که دیروز شنیدیم
حیف اگر باردگر
قصه و غم نامه دیروز بخوانیم
حیف اگر...

۱۳۸۸ مرداد ۹, جمعه

بلوغ بلاهت:

سال هزار وسیصد و هشتاد و هشت میلادی!
شمسی!
هجری!
یا سال کودتا!
سال بلوغ بلاهت
و سال وصلت زندان با .... آزادی!
سال بمب و شقاوت
سال شکوفه دادن خون
سال بلند جنایت
سال خرابی وویرانی
سال هزار وسیصد وهشتاد وهشت میلادی ست....
میلادی ست...
و من هراسناک
29 ژوئیه 2009
بعدالتحریر:
این چند خط بیات و قدیمی را خودم دوست دارم.
عادت
چشمهاي مان را بسته بودند
و لبهاي مان را دوختند
تا به تاريكي و سكوت معتادمان كنند
ايستاده ايم به تاريكي
چشمهاي مان بسته است و لبهاي مان دوخته
با نعره هاي شكسته در حفره حفره هاي گلوهامان
فرياد مي كنيم
عادت نكرده ايم
عادت نمي كنيم
.

۱۳۸۸ مرداد ۷, چهارشنبه

قادر جان: منتظریم!


خوانده ام که عزیز نادیده ام قادرجان بلوچ باز راهی بیمارستان شده است از دست این قلب نابکارش که مثل قلب خودم هرچند وقت باید چفت و بست اش را سفت کرد. اگرچه می دانم قادر جان به زودی باز خواهد گشت- یعنی باید که هرچه زودتر برگردد شوخی نداریم قادر جان- ولی گفتم یادآوری بکنم که مبادا بخواهی جر بزنی و یا برنگردی و یا دیر برگردی.

قادر جان باورکن خیلی کارها روی دستهای مان مانده است و تو هنوز خیلی خیلی نوئی.

پس هرچه زودتر حالا که نوشتی « بیمارستانم» خبربده که چفت و بست قلب را سفت کرده اند و باز داری شیطنت می کنی.
آخ که من چقدر دلم برای شیطنت های تو تنگ شده است!

۱۳۸۸ مرداد ۵, دوشنبه

ما و این دولت فنر دررفته ما!

نمی دانم آن ساعت های قدیمی مچی که کوکی بود یعنی هنوز کاربه باطری نرسیده بود و باید هرچند مدت آن را کوک می کردی تا کار بکند یادتون هست یا خیر؟ یادم هست هروقت که یکی از فنرهایش در می رفت، عقربه هایش گیج می شدند یعنی با سرعت زیاد عقب و جلو می کردند و آن قدر هم عقب و جلو می رفتند تا کوکش تمام شود. حالا شده کار دولت فخیمه و طرفدارانش- پیش خودتان بماند من حسابی می ترسم- چون اگرچه هیچ وقت مملکت داری نکرده ام ولی درباره اش خوانده ام که شوخی نیست.
باری لطفا بروید اینجا مشاهده می کنید که تعداد کسانی که « بیانیه مجلس خبرگان رهبری» را مضا کرده اند از مرز 65 گذشت- و این خبر دیروز بود.
بعد تشریف ببرید به اینجا که خبرامروز در آن درج شده است و روشن شد که « تاکنون 58 نفراز اعضا بیانیه مجلس خبرگان را تائید کرده اند»
چند نکته:
پاسدارانی که این سایت را می گردانند، هنوز شمارش بلد نیستند!
فکر می کنند که 65 از58 کمتر است!
شاید هم « حساب» شان خوب است ولی مرده شور ترکیب « کتاب شان» را ببرد که انگار تکلیف شرعی دارند تاهمیشه دروغ بگویند!
من که عقل نداشته ام قد نمی دهد! شما را نمی دانم.

پاسخ پروین اعتصامی به ملاحسنی!

یکی از چماق داران حرفه ای هم تازگی ها زبان باز کرده است و خواسته روی شانه سید مهدی کروبی سوار شود و گفت: «کسانی که قدرت جسمانی و عقلانی ندارند چرا موجب می شوند کشور به هم بریزد، شما که نمی توانید عمامه را در سر و دندان های مصنوعی را دهان خود نگه دارید چگونه می خواستید مملکت را اداره کنید»
و ظاهرا نمی داندکه جوابش را 70-80 سال پروین اعتصامی داده بود که
گفت « آگه نیستی کزسردرافتادت کلاه»
گفت« درسرعقل باید، بی کلاهی عارنیست»

۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه

داستان « گِج رمضون»:

به دوران کودکی و نوجوانی بنده آدمی درخیابانهای آمل سرگردان بود که وضع روحی مناسبی نداشت و به همین دلیل به او می گفتند گِج رمضون - یعنی رمضان دیوانه- که از بد روزگار فتق بسیار پیشرفته ای هم داشت. به حدی که بیضه هایش بادکرده بود و مثل دو تا طالبی اندازه متوسط و زیاد اتفاق می افتاد که درتابستان شرجی آمل رمضان را می دیدیم که درگوشه ای نشسته بود و با سنگ به روی بیضه خویش می کوبید و بعد به صدای بلند گریه می کرد « آخ بمنه از درد!» ( آخ از درد مردم!)
حالا نمی دانم چند و چندین سال بعد این آقای احمدی نژاد مرا به یاد این آدم می اندازد. یکی نیست به ایشان بگوید حالا که 8 روز مانده به پایان دوره با عزل 4 وزیر چرا کابینه خودت را از مشروعیت قانونی انداخته ای! بعد تو و دیگر طرفدارانت زمین و زمان را به توطئه پردازی برعلیه این دولت « مهرورز» متهم می کنید! تا وقتی که خودت هستی دیگران چکاره اند که برعلیه دولت فخیمه توطئه کنند!
و اما نکته جالب این که لابد دقت کرده اید که دو تن از این وزیران- وزیر ارشاد و اطلاعات- در وجه عمده از سوی مقام رهبری منصوب می شوند و شاید- می گویم شاید چون از جائی خبری ندارم- احمدی نژاد می خواهد انتقام برکناری مشائی را با برکناری این دووزیر بگیرد...
اگر حدسم درست باشد، نمی دانم چرا من بیشتر یاد گِج رمضون می افتم....

کجائی خانم رهنورد!

این روایت را که خواندم به نظرم آمد که نیش عقرب از ره کین نیست بلکه اقتضای طبیعت اش این است. یعنی عده ای هستند که جان به جان شان بکنی متقلب اند و فریبکار و کلاه بردار. ملاحظه کرده اید که روی جلد کتابی را منتشر کرده اند ولی اسم متقلب سوم درآن پاک شده است. خوب اگر به اینجا سربزنید نام متقلب سوم هم برشما روشن می شود. اگرچه با آن چه که برایران گذشت فکر نمی کنم سندو شاهد بیشتری مورد نیاز باشد. ولی کار از محکم کاری عیب نمی کند...
جالب نیست آیا آن وقت یکی از این متقلبین دیگران را به تقلب متهم می کند و شرم و حیا هم ندارد!

۱۳۸۸ تیر ۳۱, چهارشنبه

درزیر آسمانِ آبستن باران!

سر به زیر افكنده، زیر لب می گفت.
آه، ‌اگر باران ببارد، باغمان سرسبز خواهد شد.
تك درخت سیب مان هم میوه خواهد داد
پیچك لجباز نیلوفر به دور تك درخت سیب،
سخت تر پیچیده، خواهد رفت،‌بالاتر.
گوشة این باغ،
دانه های لوبیاو هندوانه، بذر نعناع هم، خوش خوشك
سینة سخت زمین را پاره كرده، شرمسارانه،
سر زنند ازخاكها بیرون.
آه اگر باران ببارد،
بركه های نیمه خالی، می شود پُر آب،
بركه پُرآب، پُرماهی،
نهرهای خشك و ماسیده، می شود جاری دو باره،
كشت زار تشنه را، می كند سیراب.
رودخانه می تواند باز، لب كند تر،
مشت كوبد سخت تر بر صخره و بر سنگ،
ره گشاید تا به دشت نیلی دریا.
گفتمش،‌آری، اگر باران ببارد
دشت های سوخته، سیراب
برکه های خشک، می شود پرآب
ازبرای رویش و روئیدن گل بوته های شاد وخندان لب،
آب كافی نیست.....
شخم باید زد،
كود باید داد،
بذرها پاشید،
دیده بانی كرد،
ووجین باید،
باغ را بایدبرای رویش و روئیدن گلها مهیا كرد،
آب كافی نیست.
دیر شاید، لیك آسمان آبستن باران،
زایمان ابر نزدیك است.
باغ را باید مهیا كرد.
باغ را باید مهیا كرد.
ژوئن 1989

۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه

طبقه جدید

درمقاله ای که اخیرا در وبلاگ نیاک منتشر کردم نوشتم که «پوسته نظام اقتصادی ما سرمایه داری است ولی وقتی این پوسته را کنار می زنیم، چنان معجونی سر بر می زند که با هیچ الگوی شناخته شده ای جوردرنمی آید». البته این نوشته در سایت البرز و روزنامه اعتماد و بعد در اعتماد ملی هم منتشر شد. پدرآمرزیده ای به من ایمیل زد که این دیگر چه حرف مزخرفی است که می زنی. این حرفها دیگر کهنه شده است. این نظام، سرمایه داری است و سرمایه داری هم همین است. مانده بودم که چه پاسخی برایش بنویسم! البته امیدوارم که آقای ابراهیم نبوی دیگر وارد مباحثه نشده و از « کارآفرینان»- همان گونه که مدتی پیشتر درباره شهرام جزایری اظهار فضل کرده بود- دفاع نکنند. و اما، وقتی آدم خوش شانس باشد، شاهد از غیب می رسد. می خواستم بگویم این نظام یک « سرمایه داری گانگستری» است. بعد دیدم به گانگسترها ممکن است توهین بشود. چون گانگسترها- تا جائی که من خوانده ام برای خودشان کد رفتاری دارند. حالا این که من و امثال من این کدها را می پذیریم یا خیر فرع قضیه است. بهتر دیدم که نظام اقتصادی ایران را « رانت خواری مسلحانه» بنامم که «طبقه جدیدی» درآن شکل گرفته است! البته این نظام را ازهرچه نه بدتر خودم در آورده ام. ولی اجازه بدهید، فعلا یک سند ارایه بدهم. اول به این عکس بنگرید. بظاهر عکس بی خطری است. یک مقام حکومتی برای بازدید به کارخانه ای رفته است.















آنکه به دوربین نزدیکتر است سید حسین میرکاظمی مدیر عامل کارخانه دنیای فلز دراتوبان کرج است. حالا در ایپزود دوم به عکس دیگری از همین سید حسین میرکاظمی بنگرید.





















که همان گونه که مشاهده می کنید، دارد سلاح مرگ بارش را جابجا می کند. به احتمال زیاد دردفاع از کودتائی که در 22 خرداد اتفاق افتاد، به سینه و یا چشم یا مغز انسان آزاده ای هم شلیک کرده است. سئوال اول، در کجای دنیا، شما مدیرعامل کارخانه ای را سراغ دارید که به این شکل و صورت مسلح بوده و جزوعوامل کشتار حکومتی باشد؟ سئوال دوم، چه شد و چه پیش آمد که مدیرعامل یک کارخانه خود را موظف به شراکت در کشتار دیده است؟ خودتان را خسته نکنید. جریان از آن چه که به نظر می رسد بسی ساده تر و سرراست تر است. متاسفانه در نظامی که با آزادی فردی و امنیت اجتماعی شهروندان تضاد و تناقض آشتی ناپذیر دارد، سازمان دهی گروههای رسمی و غیررسمی آدمکشان حرفه ای و نیمه حرفه ای تعجبی ندارد. در کنار ارگان های رسمی سرکوب، این نوع نظامها به آدمکشانی از این نوع نیز نیاز دارند تا چند روزی بیشتر بر عمرننگین خویش بیفزایند. برای این که پاسخ کنجکاوی خودرا بگیرید حالا
توجه شما را به این سند جلب می کنم.
















همان طور که مشاهده می کنید، سید حسن میرکاظمی علاوه برکارخانه نام برده مدیرعامل دو شرکت دیگر هم هست و بالغ بر 175 میلیاردتومان هم از بانک کشاورزی وام ستانده و بالاترین بدهکان بانک کشاورزی هم هست و تازه در6 ماه گذشته هم دیناری به بانک نپرداخته است. حالا بانک کشاورزی چرا به مدیرعامل کارخانه دنیای فلز و پارسیان فلز وام می دهد، نه به من مربوط است و نه به شما. البته در این سند رسمی یک « اشتباه» تایپی هم وجود دارد که برای 40 درصد از این وامها- یعنی 70 میلیاردتومان هیچ وثیقه ای هم داده نشده است. این به گمان من نمی تواند درست باشد. سید حسن میرکاظمی در عکس دومی که گذاشته ام « وثیقه اش» را به کمرش بسته است!
واما، به شهادت همه آن چه که در گذر سالها نوشته ام من درباره سرمایه داری قانونمند هم توهمی ندارم واما دوستانی که هنوز گرفتار این توهمات هستند بدانند تا موقعی که این « طبقه جدید» از زندگی اقتصادی و سیاسی ایران حذف نشود، شما نظام سرمایه داری هم نخواهید داشت. ممکن است درآینده نظام اقتصادی ایران به صورت « سرمایه داری گانگستری» دربیاید، ولی فعلا بهتر است آن را یک نظام « رانت خواری مسلحانه» بنامیم. این نکته هم به ذکر می ارزد که اگردیده بصیرتی باشد، می بیند و می شناسد که وقتی آقای احمدی نژاد از مبارزه با فساد حرف می زند، منظورش به واقع ایجاد چه گونه نظامی درایران است!
و اما از حامیان دولت کنونی که ازحل مسایل از مجرای« قانونی» سخن می گویند ممکن است به مردم توضیح بدهند که چرا در این مورد و موارد دیگر شبیه به این از« قانون» استفاده نمی کنند؟

۱۳۸۸ تیر ۲۶, جمعه

«25 میلیون رای» و دوتاونصفی بسیجی سرگردان!

دریادداشتی به شکوه برآمده بودم « با سی سالگی حکومت اسلامی، این دیگر چه نوع اسلامی است که درآن دروغ گفتن انگار به صورت یک تکلیف شرعی حکومت گران درآمده است!»
دوست مذهب باور من درایمیلی به من پرخاش کرد که از تو انتظار نداشتم که این گونه قضاوت کرده و ایمان دیگران را به بازی بگیری. مانده بودم چه پاسخ بدهم. ولی آدم وقتی شانس بیاورد شاهد از غیب می رسد.
درسایت فارس نیوزخواندم « تا لحظه مخابره اين خبر، رئيس جمهور در ازدحام شديد جمعيت استقبال‌كننده محاصره شده و پيش‌بيني مي‌شود ديرتر از زمان مقرر براي سخنراني به حرم مطهر رضوي برسد»
همین سایت، « گزارش تصویری» این ازدحام جمعیت را هم دردسترس گذاشته است. بفرمائید این هم ازدحام شدید جمعیت؟
به قول معروف پیدا کنید پرتقال فروش را!

۱۳۸۸ تیر ۲۴, چهارشنبه

آه ای ستاره ها!

نشسته ام تنها،
و مرغ بی قرار خاطره ام
پر می زندتاسرزمین خوب رفاقت ها
می بینم
«بت های» نازنین نوجوانی من،
هر یك ستاره اند، نه یك بت...
یك ستارة نورانی
و آسمان، آن گونه پرتلاطو و زیباست
كه در روزگار كودكیم حتی، این سان، زیبا نبود، هرگز..
از عمق سینه،
سینة لبریز كینه ام، فریاد می كشم...
بت، باید كه بشكند...
خواهد شكست..
اما ستاره ها، هرگز...
با آن كه آسمان
لبریز از ستارة رخشان است
اما زمین هنوز،
منزل گه مقدس این پاره های نورانی است
اما زمین هنوز...
آه ای ستاره ها...
ای ستاره های سحر
آغاز صبحدم....
مباركمان باد...

۱۳۸۸ تیر ۲۲, دوشنبه

کی گفته دروغ گناه کبیره است؟

وقتی این نامه را خواندم نمی دانستم باید بخندم یا از غضب گریه کنم! 40 سال است دورازایران زندگی می کنم و چندین سال است که حتی برای چند روز یا هفته هم درایران نبوده ام و آن گونه که از قرائن برمی آید، بعید است به این زودی ها چشمم به جمال ایران روشن بشود. ولی نمی دانم براین کشور چه رفته است. که یک مقام رسمی مملکتی آنهم در نامه ای که به قول خودش به امام زمان می نویسد این قدر گستاخانه و حتی می گویم ناشیانه دروغ می گوید و این همه دروغ می گوید! یادم هست وقتی بچه بودم درآن سالهای خیلی دور، ملای محل مان می گفت، دروغ « گناه کبیره» است! حالا با سی سالگی حکومت اسلامی، این دیگر چه نوع اسلامی است که درآن دروغ گفتن انگار به صورت یک تکلیف شرعی حکومت گران درآمده است!
این هم یک افشاگری درباره بعضی از دروغ های این نامه!
یکی دیگر از کسانی که انگار تکلیف شرعی دارد که دروغ بگوید در اینجا مدعی شده است: «اگر اكنون راي‌گيري مجدد انجام شود از آن 13 ميليون شايد سه الي چهار ميليون بيشتر راي ندهند، بنابراين آينده براي آن‌ها به هيچ عنوان موثر نيست»
آقای بادامچیان اگر خودت به آن چه که می گوئی باور داری اثباتش کاری ندارد. بیائید و نه به زغامت شورای نگهبان- که دیگر مشروعیتی ندارد- بلکه ناظران سازمان ملل متحد انتخاباتی آزاد برگزار کنید تا این « اخلال گران» به واقع رسوا بشوند و معلوم بشود که شما و سرلشگر بسیجی دروغ نمی گوئید! جالب این که آقای سرلشگر اگرچه امام زمان را « مهدی جان» می نامد ولی خودش به عنوان « سرلشگر بسیجی» نامه اش را امضا می کند!

۱۳۸۸ تیر ۲۱, یکشنبه

چماق را عشق است!

«....« انقلاب مشروطه » می كنیم ، ولی 15 سال بعدش با رضا خان قلدر طرف می شویم كه حتی ظواهر همان مشروطه نیم بند را هم بر نمی تابد. و رضا شاه [ همان رضا خان قلدر] هم با فحش و فضیحتی نا گفتنی از سرزنان چادر بر می دارد و سر همة ایرانیان «كلاه پهلوی » می گذارد [ یعنی متجدد شدن ما هم انگار بدون چماق غیرممكن است ! ]. غیر از این است آیا كه متجدد شدن چماقی مارا به جائی رسانیده است كه در سالهای پایانی همان قرن- پس از یک انقلاب عظیم ضدخود کامگی دیگر، باید پاسخ گوی مكتب « یا روسری، یا توسری» بشویم و چیزی نمانده كه همگی برای انكه آن دنیایمان از دست نرود عمامه و چادر به سر كنیم! ...»

۱۳۸۸ تیر ۱۹, جمعه

قطع نامه

نظر به این كه:
سینه های عاشق شقایق وحشی را
در پای كوههای تا به فلك
با خنجری زكینه دریدید
نظر به این كه:
ماهیان سبز نجابت را
از آبهای زلال
به گنداب های مانده ز تاریخ
رانده اید
نظر به این كه:
آسمان آبی یك رنگی ها را
با آن همه پرندة خندان در پرواز
با گرد وبا غبار تباهی ها
با دوده های مكر وریاكاری آلودید
نظر به این كه:
قناری های خسته و عاشق را
در چهارراه های رفاقت
تك تك
گاهی گروه وار
بردارهای جنایت كشتید
نظر به این كه:
میهمانی زنبق ها را
دردره های شادی و خوشحالی
در پای كوه عشق
با دشنه و چماق و مسلسل برچیدید
ما
شركت كنندگان این تظاهرات تاریخی اعلام می كنیم:
بین شما و ما
با این همه ستم كه به ما رفت
با بركه بركه خون كه بین ما و شما جاری ست
بین شما وما
دردادگاه عادل تاریخ
باید كه سرب قاضی وحاكم باشد
باید كه سرب داغ....

۱۳۸۸ تیر ۱۸, پنجشنبه

یک گاف کوچولو!

به آن چه که آقای احمدی نژاد درطول انتخابات درباره دست آوردهای « جمهوری اسلامی» در26 سال اول حیاتش گفت نمی پردازم ولی فعلا ادعا می کند که «ملت ایران راه سی ساله و چهار ساله را مورد تأیید مجدد قرار دادند» . خوب بر منکرش لعنت. نمی دانم این دیگر چه حکمتی است که همین مردم که دوره 4 ساله را مورد تائید مجدد قراردادند الان از ایشان می شنوند که «باید در دولت تغییراتی ایجاد کرد و این تغییرات قابل توجه خواهد بود. ‌ما نیاز به تجدید آرایش تیم دولت داریم،چرا که باید ظرفیت‌های جدیدی ایجاد کنیم. باید خودمان را برای دوره جدید آماده کنیم. بنده همه همکارانم تشکر می‌کنم، بعضی از همکاران من خوب کار کردند و توانایی و آمادگی ادامه کار در دوره جدید را دارند، برخی هم هستند که خوب کار کردند اما برای دوره جدید که کار و تلاش، وسعت و عمق بیشتری دارد، توانایی ندارند. بعضی‌ها هم در حد انتظار مردم کار نکردند و طبیعی است که باید آرایش جدیدی ایجاد کنیم»
من فکر می کنم یک جای کار می لنگد. یعنی درشرایطی که خودش به این نکته ها اشاره می کند، آن وقت آیا به واقع مردم همه این بی کفایتی ها را تائید کرده اند! راستی شما چی فکر می کنید؟
بعدالتحریر:
برای این که ازیادمان نرود. خس و خاشاک کیه؟
این یکی را هم ببینید.!

آی دزد! آی دزد!

حدودا یک ماه پیش مقاله ای درباره اقتصادایران در نیاک منتشرکردم. بعد نسخه ای از آن را برای عزیزانم در سایت البرز فرستادم که در اینجا منتشرش کردند. پس از آن روزنامه اعتماد این مقاله را دراینجا منتشر کرد و بعد نوبت رسید به روزنامه اعتماد ملی که در اینجا همین مطلب را منتشر کرد. حالا بماند که دیدم در سایت ها دیگر هم این نوشته ناقابل بنده را منتشرکرده اند.
بعد از این همه کوکاکولائی که برای خودم باز کرده ام نمی دانم شکوه به کی باید ببرم که امروز دیدم که درهمان روزنامه اعتماد سارقی به نام « مجید سلیمی بروجنی» با افزودن یک یا دو جمله در ابتدا- احتمالا برای رد گم کردن- و زدن بعضی جمله ها در این جا و آن جا و به خصوص با حذف بخشی از آمارهای من، ، بخش عمده ای از این نوشته مرا بدون کوچکترین تغییر درآن تحت عنوان « اقتصاد ایران و مصائب پیش رو» به نام خودش منتشر کرده است!
اگرحوصله دارید خودتان متن سرقت شده آقای سلیمی بروجنی را با نوشته بنده مقایسه بفرمائید تا این نکته برای شما روشن شود.
خواستم نامه ای به مسئولان روزنامه اعتماد بنویسم ولی دیدم بهتر است وقتم را تلف نکنم. درآن آباد شده، ظاهرا رئیس جمهور و شورای نگهبان و وزیرکشور و روزنامه نگار و محقق اقتصادی اش همه انگار در تقلب با یک دیگر مسابقه گذاشته اند.

۱۳۸۸ تیر ۱۷, چهارشنبه

رفوزه ای داداش! رفوزه!

اگرچه نتوانستم کل فیلم فرمایشات تلویزیونی امشب رئیس جمهور منتخب شورای نگهبان را ببینم ولی متن کامل آن را خوانده ام و پاره هائی از آن را در تلویزیون دیده ام.اولین نکته ای که به نظرم رسید این بود که قرارا زعمای قوم هم به این نتیجه رسیده اند که یکی باید نخ این آقا را بکشد والی باز می رود بالای منبر و برای نظام مشکلات بیشتری ایجاد می کند. برای اولین بار دیدم که از روی کاغذ حرف می زد تا یک مرتبه باز ترمزش نبرد و حرفهای خنده دار و مشکل آفرین نزند. جالب بود که حتی یک بار هم از « خس و خاشاک» سخن نگفت و حتی همان خس و خاشاک ها هم عزیز شدند! و این خودش خوب است....
متن کامل

۱۳۸۸ تیر ۱۶, سه‌شنبه

جوک های غم انگیز!

رئیس‌جمهور منتخب شورای نگهبان در پاسخ به این سوال که جایگاه ایران در میان کشورها در سال 1392 چگونه خواهد بود، گفت: «در سطح بین المللی هم اکنون جایگاه بالایی داریم، اگر چه برخی دشمنان سعی کردند با برخی حرف‌ها بر روی خورشید خاک بپاشند، اما ایران در حال درخشیدن است»
خودتان « درخشیدن» را در اینجا مشاهده کنید.
حالا که دارم از جوک های غم انگیز حرف می زنم پس به این نکته هم در فرمایش ایشان توجه بفرمائید:
«وی در مورد موضوع مسکن نیز گفت: بر اساس محاسبات حدود 30 درصد مردم بدون دریافت کمک‌های دولت به تامین مسکن خود قادرند اما 70 درصد به پشتیبانی دولت نیاز دارند که در این زمینه‌ برنامه‌ریزی‌های خوبی شده است. احمدي‌نژاد با تاكيد بر مسئله اشتغال گفت: ارزیابی‌ها نشان می‌دهد که برای به‌دست آمدن شغل مناسب باید 70درصد متقاضیان مستقیم و یا غیر‌مستقیم از حمایت دولت برخوردار شوند»
اگربخواهم این ادعاها را به زبان ساده ای بیان کنم این که 70 درصد جمعیت به کمک های مستقیم و غیر مستقیم دولت نیازمندند- یعنی بی تعارف در وضعیت مالی مناسبی نیستند. ولی در اینجا می خوانیم که مجلس فخیمه تصویب کرده است که فقط به دو دهک کمک یارانه نقدی پرداخت شود.
می پرسید بقیه چه می شود!
من غیب گو نیستم ولی بعید نمی دانم که آنها هم به جمعیتی که « خس و خاشاک » نامیده شده بودند بپیوندند!

۱۳۸۸ تیر ۱۳, شنبه

تاریخ دروغ نمی گوید.

نمی دانم چه حکمتی است که خود کامگان در همه طول وعرض تاریخ مثل هم اند. آن قدر درباره « قدرقدرتی» خویش به خویش دروغ می گویند که باورشان می شود که به واقع قدرقدرت اند. هروقت که این چنین می شود یاوه تر از همیشه سخن می گویند و بی حیا تر هم قداره می بندند. ولی دیری نمی گذرد که ورق از سوی دیگر بر می گردد و چون بادکنکی متورم می ترکند....

۱۳۸۸ تیر ۱۲, جمعه

بازخوانی یک نقد « سکسی» در باره « رساله مدنیه»

درحول و حوش مشروطه خواهی درایران کتابی منتشر شد به نام « رساله مدنیه» که درباره نویسنده اش اطلاع بیشتری نداریم. فقط می دانیم که درآن به سه وجه زندگی درایران آنروزانتقاد شده بود. تعدد زوجات، حجاب نسوان و طلاق. آدم نه چندان شناخته شده ای به نام مشیرالاطباء بر این کتاب نقدی نوشته است که متن این نقد 9 سال پیش به همت استاد محمد گلبن در کتاب « گلزارخاموش- نشررسانش، 1379»(1) منتشر شده است. این جواب، از چند نظر خواندنی و جالب است

۱۳۸۸ تیر ۹, سه‌شنبه

ایده پردازان استبداد درایران- مشروطه طلبی اسلامی

این یادداشت را 11 سال پیش نوشتم که الان می گذارمش اینجا برای کسانی که آن را نخوانده اند.
....در این نوشته وارسی می كنیم رساله دیگری را كه اتفاقا در دفاع از مشروطه نوشته است و قدیمی ترین نوشته ایست از این دست. نویسنده اش آقا سید نصرالله تقوی اخوی است و این رساله را به صورت پرسش و پاسخ نوشته است. اگرچه خودش هم پرسشگر است وهم پاسخگو ولی روشن است كه پرسش ها را از مباحثات مخالفان مشروطه برگرفته است.....

۱۳۸۸ تیر ۴, پنجشنبه

شیخ فضل الله نوری : ایده پرداز استبداد آسیائی در ایران

دل و دماغ و توان ندارم مطلب تازه بنویسم.خسته تر و افسرده تر از همیشه ام. بهتر دیدم یک مقاله قدیمی را بگذارم در اینجا که می خوانید.
یكی از ضعف های مخالفین « جمهوری » اسلامی ایران این است كه معمولا كم می خوانند و از آن بدتر بسی كم تر در باره تاریخ و به خصوص تاریخ اندیشه سیاسی در جامعه خویش می اندیشند. اگرچه شمار زیادی از ما هم چنان حامل رگه های پررنگی از نگرش و اندیشه مذهبی هستیم ولی در میان خود ما زیاد نیستند كسانی كه به واقع بدانند كه رهبران اسلامی، به ویژه روحانیت شیعه، در چه عوالمی سیر می كرده اند و احتمالا هنوز می كنند و یا در پی ساختن چه نوع جامعه ای بوده اند و یا هنوز هستند....

۱۳۸۸ خرداد ۳۱, یکشنبه

مرده خوار


نمی دانم این شعرا زکیست! در این بمباران اطلاعاتی، سرشب به آدرس ایمیل من وارد شد. می گذارمش اینجا.

برای خواهر شهیدم « ندا» که طعمه آدمخواران شد.


برسفره ای نشسته
عمامه ای سیاه به سر دارد
ریشش ولی سفید
خون می خورد
او عاشقانه عاشق خون است
گاهی بریده دست و پای آدمیان را
او خام می خورد
گاهی برشته...سوخته
روی چراغ ومنقل پس مانده از اطاق « تمشیت» دیروز
او... این مرده خوار
عشق ویژه ای به خوردن چشمان دارد
او عاشقانه عاشق مغز است
و قلب... کتمان نمی کند،
یک چیز دیگر است
او راست قصه های فراوان
از لابلای پاره ورق های گرد گرفته و کم رنگ
در مدح خویشتن
او خویش را می شناسد و می داند
تا آن زمان که کسی را چشمی ست
تا آن زمان که مغز حقیری در استخوان جمجمه مجنونی حتی
کار می کند
تا آن زمان که سینه پرخونی را قلبی ست
پرشتاب
خوابش حرام و عاقبت اش معلوم است
یعنی که هیچ
یعنی که عاقبتی نیست.
زین روست کاین مرده خوار
فریاد می کشد
در سرزمین بابک و مزدک
یک چشم هم نماند بینا
و مغز هم... یا منفجر
و یا خرفت تر بهتر
و قلب را
و قلبهای دلاوررا
باید نشانه رفت.
قلب «ندا» و چشمهای بزرگ اش
این گونه طعمه ماران شد
اما این قصه کهنه است
و داستان، داستان نوئی نیست
ای مرده خوار!
لختی درنگ کن
نوشیروان که کاشت مزدک و یارانش را در خاک
اکنون کجاست؟
و معتصم خلیفه اسلام
که دست و پابریده پیکر بابک را
بردار کینه کرد
آیا به ذهن تو، حتی مانده ست؟
این نیز می تواند و باید که بگذرد، خواهد گذشت
در صبح روشن فردا
فردای علم وکار
درسبزه زار پرشکوه آزادی
ای مرده خوار
چیزی به غیر فاجعه ای کهنه نیستی
چیزی به غیر فاجعه ای کهنه.....

۱۳۸۸ خرداد ۳۰, شنبه

نظام خودکامه، نظام دموکراتیک

درارزیابی از نظام های سیاسی می توان از نظام خودکامه دریک سو و نظام پاسخگو به مردم – دموکراتیک- در سوی دیگر سخن گفت. البته باید بگویم که دردنیای واقعی ما الگوئی که با تمام مختصات این نوع نظامها هم خوانی داشته باشد، نداریم. به عبارت دیگر، نه یک نظام پاسخگوی ناب داریم و نه یک نظام خودکامه ناب. به واقع همه نظامهای موجود به درجات گوناگون بین این دو الگو متغیرند. البته بگویم که در اکثر کشورهای جهان، شاهد حرکت به سوی یک نظام دموکراتیک هستیم، یعنی، به شکل و صورت های گوناگون سعی می شود که با افزودن بر جنبه های دموکراتیک ساختار موجود از نقش تعیین کننده افراد درآن نظامها بکاهند و به اصطلاح کارها با خرد جمعی انجام بگیرد. البته درعین حال کشورهائی هم هستندکه سیر تحولی شان درجهت عکس حرکت می کند. یعنی خرد جمعی بیشتر و بیشتر تحت الشعاع بلاهت های فردی قدرتمندان قرار می گیرد. با این همه، بدنیست بطور مختصر مختصات یک نظام خودکامه رابررسی کنیم:
- تمرکز قدرت در دست یک یا چند نفر.
- قانون با امیال آن که قدرت دارد مشخص می شود و « قانون اساسی»- اگر باشد- برروی کاغذ است.
- کنترل شدید برروزنامه ها و رادیو و تلویزیون و دیگر ابزارهای ارتباط عمومی.
- نامشخص بودن شرایط و پیش زمینه های دستگیری افراد.
- حقوق محدود کسانی که به خلافی متهم می شوند.
- برخلاف آن چه که می شود آن را دیدگاه رسمی دولتی خواند، به دیگران اجازه تجمع و اعتراض و گردهمآئی داده نخواهد شد.
- انتخابات بی معنی- درجو.امعی که انتخابات دارند- که در آن انتخاب مردم محدود است به نامزدهائی که از غربال حکومتی گذشته باشند.
- عدم استقلال قوه قضائیه- قوه قضائیه در عمل به صورت بازوی اجرائی قوه مجریه عمل می کند.
و اما مختصات یک نظام دموکراتیک کدام است؟
- وجود و عمل به قانون اساسی و به قانون بطور کلی.
- پاسخگوئی مقامات به مردم
- برابری همگانی در برابر قانون
- حق همگانی برای یک محاکمه عادلانه- وقتی که به خلافی متهم می شوند. ممنوعیت شکنجه.
- هیچ کس بدون این که به ارتکاب جرمی متهم شود، بازداشت نمی شود.
- انتخابات، و حق رای و حق نامزدشدن درانتخابات برای همگان.
- آزادی اجتماعات و اتحادیه ها
- انتخابات منظم.
- هرشخص یک رای دارد و در ضمن نهادهای موثر برای جلوگیری از سوء استفاده انتخاباتی هم ایجاد شده است.
- استقلال قوه قضائیه از قوه مجریه.
- آزادی مطبوعات و دیگر ابزارهای ارتباط جمعی.
خس و خاشاک.... کیه؟

۱۳۸۸ خرداد ۲۷, چهارشنبه

دروغ کوچک برای راست نمایاندن دروغ بزرگ- 2

آقای حداد عادل در سخن رانی خود درجمع طرفداران آقای احمدی نژاد و سایت الف وابسته به آقای احمد توکلی مباحث مفصلی را شروع کرده اند که استدلال کسانی که از تقلب در انتخابات حرف می زنند، نادرست است. خوب حرفی نیست این هم نظری است. درهمین سایت الف براساس آماررسمی وزارت کشور شماره کسانی که دراستان یزد می توانند رای بدهند را 609341 نفر اعلام کرده است
روزنامه سرمایه امروز آمار رسمی وزارت کشور را منتشرنموده که کل آرای ماخوذه از استان یزد 609856 رای بوده است
ممکن است مدافعان این انتخابات تقلبی توضیح بدهند که اگر مشارکت 100% می بود که نبود، بازهم این 515 رای اضافه بر100 درصد مشارکت از کجا آمده است؟

۱۳۸۸ خرداد ۲۶, سه‌شنبه

دورغ کوچک برای راست نمایاندن دروغ بزرگ-1!

مدافعان آقای احمدی نژاد ادعا کرده اند که درمیان روستائیان ایران، 15 میلیون نفر به ایشان رای داده اند. به سایت دولتی مرکز آمارایران سرزدم. در تازه ترین جداول آماری این مرکز روستائیانی که درسن رای دادن هستند درکل کشور تعدادشان اندکی کمتر از 13 میلیون نفر است (12989109نفر). اگربراساس میزان مشارکت 85 درصدی محاسبه کنیم کل روستائیانی که در انتخابات شرکت کرده اند می شود، اندکی بیش از 11 میلیون نفر. و اگرمیزان متوسط آرای آقای احمدی نژاد به روایت رسمی را براین کل معمول بدارید- یعنی 65%-، رای ایشان می شود اندکی کمتر از 7.2 میلیون نفر. و اگر100% روستائیان هم به ایشان رای داده باشند، خوب، کل رای ایشان ار روستاها باید بشود 11 میلیون!
مانده ام که این 15 میلیون رای ازکجا آمده است؟

دروغ کوچک برای راست نمایاندن دروغ بزرگ!

فرماندار تهران مدعی است که «ترکیب آراء در شهرستانهای تهران بهترین گواه برای سلامت انتخابات است» او شکوه می کند که درداخل و خارج کشور از مخدوش بودن انتخابات حرف می زنند ولی« اگر آدرسی وجود دارد نشانی آنرا چرا نمی دهند؟»
فرماندار تهران «انتخابات دهم را یکی از سالم ترین انتخابات در ادوار گذشته دانست و اظهار داشت: ترکیب آراء در شهرستانهای تهران، شمیرانات و شهر ری و حضور نمایندگان کاندیداها در تمامی مراحل اخذ و شمارش آرا بهترین گواه برای سلامت انتخابات است».
ظاهرا فرماندار تهران خبر ندارد که
ایرنا- یعنی خبرگزاری رسمی دولت- « اعتراف کرد که مهندس میرحسین موسوی فقط در تهران بالای سر حداقل 52 درصد از صندوق‌های رای هیچ ناظری نداشته است».
در این گزارش می خوانیم « که از مجموع 6053 صندوق اخذ رأي در 13 شهر استان تهران؛ مهندس میرحسین موسوی فقط توانسته است برای 2923 صندوق ناظر معرفی کند». تازه همین به اصطلاح 2923 ناظر ستاد مهندس موسوی نیز در ورود به شعبات خود دچار مشکل شده؛ برخی از این ناظران اساساً به شعبه پذیرفته نشدند، برای تعداد قابل توجهی از آن‌ها کارت صادر نشد و برخی از آن‌ها نیز اخراج شدند. البته متوجه می شوید که ادعای فرماندار تهران مبنی بر« حضور نمایندگان کاندیداها در تمامی مراحل اخذ و شمارش آرا بهترین گواه برای سلامت انتخابات است» تا چه حد واقعیت دارد! البته وقتی جریان درتهران این چنین بود- تهرانی که دم دست نامزدهای دیگر قرار داشت- روشن است که در استانهای دیگر و دورافتاده چه میزان برآرا و شمارش آن از سوی نامزدها نظارت شده است! البته اگردولت مهرورز « نتایج تفکیکی و ریز آرای هر صندوق» را اعلام کند، می شود به بعضی از مسایل با دقت بیشتری پرداخت ولی « دولت در اقدامی بی‌سابقه از این امر تاکنون امتناع کرده است
».

۱۳۸۸ خرداد ۲۵, دوشنبه

محمود ازهاری!

دیروز و امروز با این که هزار و یک کار دیگر داشتم ولی نشستم و درهرجائی که امکان پذیر بود اخبار را دنبال کردم. اگر ایستگاه تلویزیونی اخبار تازه نداشت پشت کامپیوتر بودم و بعکس. هم بخش هائی از صحبت های دیروز آقای احمدی نژاد - رئیس جمهورسابق- را شنیدم و هم تکه پاره هائی از تظاهرات امروز را دیدم و نمی دانم چرا فکر می کنم آقای احمدی نژاد باید برود اداره ثبت و احوال نارمک و اسمش را عوض بکند و بکند
محمود ازهاری!

انهدام سرمایه اجتماعی و آغاز پایان تجربه سی ساله ما

آنچه درایران اتفاق افتاد، نمی دانم کمدی است یا تراژدی- البته آن چه که درخیابان ها اتفاق می افتد همین خصلت دوگانه را دارد. یعنی هم افتخارآفرین است و هم رسواکننده. حق دارید اگرگمان کنید که ازپشت کوه قاف آمده ام ولی هر چه می کنم « منطق» این کار « جمهوری» اسلامی را نمی فهمم. البته باید می نوشتم خلافت اسلامی، چرا که اکنون چیزی جز این نیست. و این نه آغازی نوین که درسالهای اولیه قرن بیست و یکم، به واقع آغاز پایان آن است.....

۱۳۸۸ خرداد ۲۳, شنبه

بازی!

«بازی» تمام شد
آنی که برده بود، باخت...
بازندگان برنده این بازی....
پس...باهم به زیرلب هامون
که می لرزد از خشم...
آیات یاس نخوانیم....
« بازی» ... یعنی همین!
پس... همراه من بخوان و بخوانید....
نخود، نخود، هر کی بره خونه خود....
قرارما!
4 سال دیگر...
تنها اگر که زنده بمانیم!
طاعون و حصبه، ووبا، امان، اگر، بدهند...
قرارمان
درسرکوچه ی نادانی..
.درخیابان جهالت...
چند قدم مانده به میدان فریب...
درشهر دروغ.....
23خرداد 1388

۱۳۸۸ خرداد ۱۹, سه‌شنبه

عمده ترین مشکل اقتصادی ما راه حل اقتصادی ندارد!

اگرچه در گذشته هم به همین مقوله پرداخته ام ولی دریادداشتی که در پی می آید این نکته را باز گفته ام که عمده ترین مشکل اقتصادی ما راه حل اقتصادی ندارد.....
وافعا که ایران سرزمین عجیبی است. این روزها ازبس نشستم و به فیلم و عکس نگاه کردم چشمم دیگر سیاهی می رود. ولی از هیچ کدام به اندازه این عکس خوشم نیامد.

۱۳۸۸ خرداد ۱۷, یکشنبه

جلسه لندن و سخن رانی بنده!!

هفته گذشته جلسه ای در لندن برگزار شد درباره انتخابات کنونی. من معمولا یا به این جلسات دعوت نمی شوم و یا اگر دعوت بشوم معمولا بهانه ای می آورم و نمی روم. ولی این دفعه رفتم . الان دیدم که فیلم جلسه را گذاشته اند در یوتیوب. این هم خلاصه ای از سخن رانی «دانشمندانه» بنده در آن شب:
اینجا ( دراینجا ابتدا آقای بهنود سخن می گویند و بعد بنده)

۱۳۸۸ خرداد ۱۵, جمعه

دیگی که برای من نجوشد.....

ازخوبی های دنیای تازه این است که امروز5 شنبه صبح ساعت 8.5 که به سرکار آمدم درده کوره ای دراین غربت، اولین کاری که کردم این بود که نشستم و کل مناظره تلویزیونی دیشب آقای احمدی نژاد و آقای موسوی را نگاه کردم. برای آدمی مثل من، این مناظره هیچ اطلاعات تازه ای نداشت یعنی هیچ کدام چیزی نگفتند که برای من تازگی داشته باشد. به غیر از مقداری کلی گوئی، حرف و سخنی از هیچ برنامه های هم به میان نیامد که حداقل بتوانم برای دل خودم در این غربت، سبک و سنگین بکنم. درجائی که الان یادم نیست امروز خواندم که یکی نوشته است این مناظره از بسیار جهات دیگر، یک رویداد مهم سیاسی است که در تاریخ ایران زمین باقی می ماند. من هم برهمین باورم. از خیلی نظرها- با وجودی که حرف تازه ای نگفته اند- ولی آن چه که این آقایان گفتند، به طور جدی قابل تعمق است. برای یک لحظه چشمهایم را بستم، به نظرم آمد که انگار درگوشه دادگاهی نشسته ام که دو نفر « متهم»، اگرچه تقریبا همه موارد اتهام خرابکاری های سی ساله را پذیرفته اند، با یک دیگر دست به یقه شده اند. یکی به زبان بی زبانی می گوید اگر مملکت ویرانه است، به این خاطر است که شما و دیگران، مملکت خرابی به من تحول داده اید، و آن دیگری هم، اگرچه به اتهام خرابی های 26 ساله جواب مشخص نمی دهد، ولی مدعی می شود که این خرابی ها درهمین 4 سال گذشته پیش آمده است....متاسفانه واقعیت خرابی، با ادعاهای طرفین، تائید می شود و این به نظرم، مهم ترین دست آورد این مناظره است
قبل از هرچیز این را بگویم که استفاده از مناظره را به فال نیک می گیرم و به گمان من، تحول مفیدی است که درایران پیش آمده است- به ویژه اگر درموارد دیگر هم دنبال شود. به خصوص که برنامه بطور زنده پخش می شود و به قول معروف بدون « دخالت دست» انجام می گیرد که این خودش دروضعیتی که داریم، خیلی هم غنیمت است.
واما چرا آن چه که گفته شد، با همه کهنگی، نکات مهمی است که در تاریخ می ماند. اگربه ارایه یک جمع بندی مختصرمجاز باشم احمدی نژاد به واقع گفت که در 26 سال گذشته،
«و بردنها و بردنها و بردنها
و کشتی ها و کشتی ها و کشتی ها
و گزمه ها و گشتی ها....»[1]
و آقای موسوی هم به واقع سخن شان این بود که در این 4 سال گذشته
« حمالان پوچی
مرزهای دشوار تحمل را شکستند
تکبیر، برادران!
همسرایان وحدت
با حنجره های بی اعتقادی
حماسه های ایمان خواندند
تکبیر، برادران!
کودکان شکوفه
افسانة دوزخ را تجربه کردند
تکبیر، برادران!"[2]
و اگراین دوتا جمع بندی را با هم جمع کنیم، یعنی سرملت ایران دراین سی سال نمی دانم آیا کلاه گشادی رفته است یا این که بد جوری بی کلاه مانده است. این ادعا هم نه توطئه ضد انقلاب است ونه استکبار بلکه خلاصه فرمایشات خود این آقایان بود درمناظره دیشب. یعنی کسانی چون بنده به کنار، براساس آن چه که خود این آقایان درمجموع گفته اند، روشن شد که اگرچه از جمله شعارهای مردم که به سرنگونی رژیم سلطنتی منجر شد، « آزادی» بود و « استقلال» و « جمهوری اسلامی»، الان، سی سال بعد، متاسفانه هیچ کدام را ندارند.
- درباره آزادی، هم آقای احمدی نژاد و هم آقای موسوی بر قحطی اش در ایران شهادت داده اند. آقای رئیس جمهور حتی به کشتن ها هم اشاره کرد.
- درباره «جمهوری اسلامی» هم، بی تعارف حکومتی که به گفته رئیس جمهور کنونی اش، رئیس شورای مصلحت نظام و رئیس مجلس خبرگان رهبری و رئیس بازرسی دفتر رهبری و بسیاری دیگر از دولتمردانش مفسد اقتصادی باشند و حامی مفسدان، ورئیس جمهورمومن و مسلمان اش هم به ادعای آقای موسوی، عوام فریب باشد- البته آقای موسوی ازاین واژه استفاده نکرده است، این جمع بندی من از حرفهای ایشان است- نه می تواند جمهوری باشد و نه حتی اسلامی- حداقل با توجه به وعده هائی که به مردم ایران داده بودند . البته فراموش نمی کنیم که در همه این سالها مسئولیت اصلی و اساسی اداره مملکت هم طبق قانون اساسی به گردن ولایت فقیه بوده است ( درزمان صدارت آقای موسوی، آقای خمینی در این مقام بود و پس از درگذشت ایشان هم آقای خامنه ای به این مقام منصوب شدند)، یعنی به واقع، احمدی نژاد کمی بیشتر و پرحرارت تر ولی آقای موسوی هم به همین روال به واقع، ولایت فقیه را به پرسش گرفته بودند. از دو حال خارج نیست، یا این دو دراین تصویری که احمدی نژاد به دست می دهد خودشان دراین مفاسد شراکت داشتند و دارند ویا حتی اگر خودشان پاک و منزه بوده باشند، به خاطر پیدا شدن و تداوم این مفاسد، پس، بی عرضه بوده اند و برای مقابله با این مفاسد جسارت نداشتند. و آقای موسوی هم اگرچه این گونه نمی گوید ولی حرفش به واقع این هم هست که آقای ولایت فقیه، در این 4 سال که این جوان این همه هزینه برای این مملکت ایجاد کرد، مگر شما خواب بوده ای! یعنی، ادعاهای موسوی هم براین دلالت داشت که دراین 4 سال گذشته، ولایت فقیه به وظایف خویش عمل نکرده است. 26 سال اول، هم که به گفته احمدی نژاد فساد و رانت خواری مملکت را برداشته بود، پس به قول، معروف، این سی سال جمهوری اسلامی، پر....
یعنی می خواهم بگویم که برخلاف معمول، زهرطرف که شود کشته، اتفاقا، به سود جمهوری اسلامی نیست.
و اما، حدس می زنم، که طرفداران آقای خامنه ای از دست احمدی نژاد خیلی عصبانی باشند چون برای ولایت فقیه وضعیتی ایجاد کرده است که درشرایط حساس کنونی، نه می تواند هیچ نکند و از سوی دیگر، هر کاری که بکند، نادرست است.
اگر برعلیه ادعاهای احمدی نژاد موضع گیری نکند و آشکار و شفاف هم سخن نگوید، چنین کاری به این معنا خواهد بود که ایشان هم با این ادعاهای رئیس جمهور و نخست وزیر پیشین موافق است و این نمی تواند به نفع « جمهوری اسلامی» باشد. یعنی وقتی رئیس مجلس خبرگان و مسئول متروی تهران و حتی رئیس دفتر بازرسی دفتر خودایشان متهم به رانت خواری و کلاه برداری می شوند خوب، باید یک کاری صورت بگیرد. یعنی عدم موضع گیری قاطع آقای خامنه ای عقبه دارد و بعید نیست سراز بحران سیاسی جدی دربیاورد. بی تعارف، به ویژه اگر احمدی نژاد برنده این انتخابات باشد، باید این افراد و خیلی های به دادگاه فراخوانده شوند. ولی در عین حال، این هم یکی از واقعیت های جمهوری اسلامی است که آقای هاشمی رفسنجانی، زنده یاد سعیدی سیرجانی نیست که با یک آمپول بی قابلیت سربه نیست اش بشود کرد و بعد هم قتل ناجوانمردانه اش را ماست مالی کنند.
و اما، اگرولایت فقیه شدیدا برعلیه این ادعاهای رئیس جمهور موضع گیری بکند، درآن صورت، مشکل حقوقی برای شورای نگهبان پیش می آید. یعنی وقتی کسی به این صورت علنی با ذکر نام بعضی از شهروندان- تازه شهروندان « خودی» - جمهوری اسلامی را به فساد مالی واقتصادی متهم می کند و هیچ دلیل محکمه پسندی هم ندارد، اشکار است که به منظورهای انتخاباتی مفتری است و تشویش اذهان عمومی می کند و چنین آدمی، برمبنای موارد قانونی خود این نظام، صلاحیت ندارد که نامزد انتخابات ریاست جمهوری بشود. به عبارت دیگر، اگرآقای خامنه ای به موضع گیری جدی در مخالفت با ادعاهای احمدی نژاد مجبور شود، در آن صورت، شورای نگهبان باید حتی برای حفظ ظاهر هم که باشد، به بازبینی صلاحیت احمدی نژاد بپردازد. آن چه که به گمان من، روشن است این که آقای احمدی نژاد به نظر من، حالت کسی را پیداکرده است که از آن جلیقه های کذائی پوشیده و بمب های زیادی به خود بسته است و بنا بر این مثل معنی دار فارسی « دیگی که برای من نجوشد، سر سگ در آن بجوشد» به راه افتاده است. یا اگراز استعاره خود آقای احمدی نژاد استفاده کنم به گمانم ایشان الان حالت یک کامیون ترمز بریده را دارد در جاده هرازوقتی که ازآبعلی گذشته و افتاده باشد به سرپائینی....
چشم انتظار مناظره آقای احمدی نژاد با آقای کروبی می نشنیم تا ببینیم که این بار، گریبان چه کسانی را خواهد گرفت.
[1] مهدی اخوان ثالت: قصه شهر سنگستان، از این اوستا، تهران 1369
[2] احمدشاملو، گزارش، مدایح بی صله، چاپ سوئد، 1992
دراینجا دیدم که « اسناد» مکاتبات بین دولت جمهوری اسلام و سفارت انگلیس درتهران را منتشر کرده اند.چند تا نکته جالب است که توجه شما را به آنها جلب می کنم.
- اگرچه نامه ایران در نامه سرتیتر دارنوشته شده است نامه سفارت انگلیس در یک کاغذ معمولی است. بیچاره انگلیسی ها حتی یک کاغذ تیتر دار نداشتند که در آن جواب بدهند!
دوم این که زبان انگلیسی نامه انگلیسی ها خیلی « خارجی» به نظر می آید و به گمان من بعید است از سوی کس یا کسانی درداخل سفارت انگلیس نوشته شده باشد.
سوم چند بار خواندم در آن اشاره ای به معذرت خواهی آقای تونی بلر از دولت ایران نشده است.
چهارم و احتمالا از همه مهم تر نامه انگلیسی ها نه اسم فرستنده دارد و نه امضا

۱۳۸۸ خرداد ۱۳, چهارشنبه

پزعالی، جیب خالی!

اگرتاکنون تردیدی داشتم با خواندن حرفهای آقای الیاس نادران که درگذشته ای نه چندان یکی از حامیان پروپاقرص آقای احمدی نژاد بودد این تردید من دیگر برطرف شده است که چنته دست آوردهای اقتصادی آقای رئیس جمهور به شدت خالی است. چون اگر چنین نبود آقای نادران مارا درجریان این دست آوردها قرار می داد. البته خودتان فرمایشات ایشان را دراینجا بخوانید تا صحت عرایض بنده بر شما روشن شود.
تنها اشاره ای که به مقوله ای اقتصادی کرده اند اشاره ای گمراه کننده در باره تورم است که به آن می رسم.
نمی دانم از دست پاچگی است و یا عدم دقت که فرمایشات موافقان آقای رئیس جمهور سرودم اش جمع نمی شود. مثلا نادران ارشاد می کند که «چهار سال اخير دولت نهم را با 28 سال گذشته مقايسه كنند،» و من پاسخم این است که اگر این کار را بکنیم، می رسیم به زمان شاه، آیا منظور ایشان هم همین بود! تنها اشاره ای که به مقوله ای اقتصادی کرده است این که «اگر از گراني ناراحت هستند كه در زمان خودشان گراني 50 درصد افزايش يافت». و اما پرسشی که یک اقتصاد دان مدعی باید به آن جواب بدهد این که درشرایطی که دراقتصاد جهان اثر و نشانه ای از فشارهای تورمی نیست، چه شد و چه پیش آمد که نرخ تورم درایران در همین دوره 4 ساله بیش از دو برابر شده است؟ این که در فلان سال، آن هم احتمالا به خاطر اجرای سیاست هائی که احتمالا مورد تائید همین آقای نادران بود، تورم 50 درصد شد چه ربطی به بیش از دو برابر شدن تورم در همین 4 سال گذشته دارد؟ من هم با انتقاد ایشان از آقای کرباسچی موافقم که درفیلم آقای کروبی اندکی زیادی عوام فریبی کرد که بهتر بود نمی کرد ولی از آقای نادران می پرسم، آیا عوام فریبی سیاست مردان ایرانی همین یک مورد بود! خود ایشان در انتقاد از موسوی می گوید « بعد از 20 سال نقاشي كشيدن چگونه است كه وارد سياست شده‌اند» و من می گویم که خود سخن گو هم می داند که دراین جا نه روی دانش مستعمین خود که اتفاقا از بی دانشی آنها دارد سوء استفاده می کند و این هم عوام فریبی است مخصوصا وقتی می زند به صحرای کربلا که «موسوي نسبت به حكم ارتداد سلمان رشدي موضع خود را مشخص نكرده‌اند ». این کار اگر عوام فریبی نیست پس چیست؟ خوب گیرم که این طور، این چه ربطی به اداره اقتصاد ایران دارد؟ و بعد یک دروغ خبرگذاری ها را تکرار می کند که خانمی که با آقای موسوی سخن گفته بود، هنرپیشه بود و بعد ادعا می کند که « همه كساني كه با كشور مشكل دارند» منتظرند ببینند چگونه احمدی نژاد را به زمین می زنند. نمی دانم چرا به یاد این شعار سخیف افتادم که یک شخصیت سیاسی را با ایران برابر کرده بود! یعنی حالا دیگر آقای احمدی نژاد شده ایران که به قول این استاد داشنگاه آنها که با کشور مشکل دارند- از این سخیف تر آیا می شود حرف زد؟- بخواهند با زمین زدن ایشان، « کشور» را به زمین بزنند. اگرچه استفاده از « اموال دانشگاه آزاد اسلامی» به نفع کاندیدای خاص « خلاف قانون و شرع» است ولی خرج بیت المال برای یک کاندیدای خاص دیگر، نه خلاف قانون است و نه خلاف شرع! کاش آقای نادران مستعمین را در این باره هم ارشاد می فرمودند.
وقتی از نامه نگاری های بی پاسخ آقای رئیس جمهور دفاع می کند، روشن می شود که چنته ایشان بیشتر از آن چه که به نظر می رسد، خالی است. آخر مرد حسابی، آیا واقعا با خودت صادقی وقتی ادعا می کنی که پس از ارسال آن نامه ها « ايران به قطب توجه سياسيون و مردم دنيا تبديل شود». دورغ و ناراستی تا کجا؟
و سرانجام، اگرچه « انحرافات بودجه» را به رسمیت می شناسد ولی به خاطر « عملیاتی نبودن قانون» نقش دولت فخیمه را ماست مالی می کند. خوب این دولت فخیمه چرا در این 4 سال این قوانین را عملیاتی نکرده است. اگرچه تا جائی که من دیده و خوانده ام هیچ مقام رسمی، توزیع تراول چک و پول را تکذیب نکرده است، آقای نادران، آن را « کذب محض» می خواند که امیدوارم راست گفته باشد! اگر چه بعید می دانم. با این همه، انتظار داشتم که آقای نادران، در عرصه های اشتغال آفرینی، و مدیریت تجارتی خارجی ایران که موجب شده تا کسری تراز پرداختهای غیر نفتی ایران درمقایسه با دوره آقای خاتمی نزدیک به دو برابر و در مقایسه با سه سال آخر ریاست آقای هاشمی 3.5 برابرافزایش یابد و به رقم هراس آور 140 میلیارد دلار برای 3.5 سال اخیر برسد، هم چیزی دردفاع از آقای احمدی نژاد می گفتند. که نگفتند، چون خودشان بهتر از هر کسی می دانند به دفاع از چیزی برآمده اند که هر آن کسی که دردایران داشته باشد، از آن دفاع نمی تواند کرد.