۱۳۸۷ آذر ۷, پنجشنبه

باز هم در باره بحران مالی بین المللی

برای مجله آرش شماره 102 که به همت عزیزم پرویز جان قلیچخانی منتشر می شود مقاله ای نوشته ام در باره بحران مالی بین المللی که اندکی طولانی است. چند صفحه ای از این مقاله را می گذارم اینجا
پیشاپیش از راهنمائی های خوانندگان این وبلاگ سپاسگزاری می کنم.

۱۳۸۷ آذر ۴, دوشنبه

درباره مشروطیت!

داشتم ایمیل های قدیمی را پاک می کردم رسیدم به یک مصاحبه قدیمی دراوت 2006 در باره صد سالگی مشروطیت. اگردوست داشتید می توانید مصاحبه را در اینجا بشنوید.

۱۳۸۷ آذر ۲, شنبه

یادداشتهای پراکنده در باره بحران مالی کنونی

درکنفرانسی که در آخر ماه اوت 2007 در بانک فدرال رزروکانزاس سیتی بر گزار شد، بن برنانکه - رئیس کل بانک مرکزی امریکا نکته بسیار جالبی گفت که «این مسئولیت بانک فدرال رزرو نیست و درست هم نیست که از وام دهندگان و سرمایه گذاران درپیوند با پی آمدهای تصمیم های مالی شان حمایت بکند» (ص5) ولی چند هفته بعد، نمی دانم چه پیش آمد که همین آقای برنانکه یکی از مدافعان طرح 700 میلیارد دلاری شد؟
پروفسور الن ملتزرهم که درباره مقاله یکی ازهمکارانش در این کنفرانس نظر می داد، به نکته خیلی ظریفی اشاره کرد که « من فکر می کنم بیل وایت( ارائه دهنده مقاله مورد نظر) به یک نکته خیلی مهم که کمتر مورد بحث قرار می گیرد اشاره کرده است..... او گفت که ریسک از نظام بانکی ما حذف شده است که از نقطه نظرهای مختلف خیلی هم کار خوبی است. ولی کسی نمی داند که این ریسک الان در کجا قراردارد....» ( ص86) (1)
تریستان اوینز هم درمقاله ای که در زد نت منتشر کرده است، نکته سنجی جالبی دارد که « درامریکا در حالیکه 11-12 میلیون خانه خالی وجود دارد، ولی 20 درصد جمعیت امریکا درخیابانها زندگی می کنند»
درفاصله 2004 -2006 مصرف کنندگان امریکائی برمبنای ارزش خانه های خود سالی 840 میلیارددلار وام گرفتند که معادل 10%کل درآمدهای قابل مصرف آنها بود. بخشی از مشکل از آنجا پیش آمد که در 2007 این منبع خشکید و در سه ماه سوم سال 2008، هزینه های مصرفی بیش از 3% کاهش یافت. این را هم بگویم و بگذرم که در دوره ای که بازار مسکن رونق داشت، تورم بهای مسکن 8 تریلیون دلار ثروت کاغذی برای صاحبان این خانه ها ایجاد کرد و بخشی از مشکلی که پیش آمده این است که با سقوط بهای مسکن این ثروت کاغذی دارد دود می شود. اگرهمه این ثروت ایجاد شده دود شود، میزان کاهش هزینه های مصرفی سالی 320 تا 480 میلیارددلار خواهد بود که معادل 5 % کل هزینه های مصرفی در اقتصاد است. برآورد شده است که پی آمد این کاهش، اگر این چنین بشود، رشد منفی اقتصاد به میزان 3.1 تا 7% خواهد بود.
این را هم خبر داریم که میزان سرمایه گذاری هم در سه ماه اول 2008 یک درصد کاهش داشته است. یکی از دلایلش این است که رونق بر اساس قرض در سالهای 1991-2000 و 2001-2007 موجب پیدایش ظرفیت مازاد تولیدی در اقتصاد شده است. درسال 2001 رشد بادکنکی بهای مسکن به داد اقتصاد رسید. ولی در حال حاضر، رشد حبابی دیگر به نظر غیر محتمل می آید. علاوه برکاهش بهای مسکن، و اثرش بر میزان مصرف، بازار سهام هم هم چنان سقوط می کند- دیروز به کمتر از 8000 رسید- و اثری مشابه سقوط بهای مسکن برمصرف خواهد داشت. با توجه به رکود اقتصاد بقیه کشورهای جهان، به رشد صادرات امریکا هم امیدی نیست.
بطور کلی، باید گفت وقتی که اقتصاد بازار گرای کلاسیک گرفتار بحران شد- بحران بزرگ 1929- الگوی سرمایه داری نظارتی و مداخله کینزی به جایش نشست. این الگو پس از چندین دهه رشد سرانجام درسالهای اواسط 1970 به دست انداز افتاد و به صورت الگوی سرمایه داری نئولیبرالی- با دخالت محدود دولت دگرسان شد. آن چه در حال حاضر با آن روبرو هستیم، بحران این الگوی تازه است و حداقل برای دو مشکل اساسی در این الگو راه حلی دردرون آن وجود ندارد:
- نابرابری روزافزون درآمد و ثروت که باعث می شود تا اکثریت جمعیت برای مصرف آن چه که ظرفیت تولیدی اش ایجاد شده است، قدرت خرید کافی نداشته باشند ( مگر این که بیشتر و بیشتر وام بگیرند) – به اصطلاح مشکل کینز.
- بازارهای مالی نظارت نشده بطور ذاتی بی ثبات اند و سراز بحران در می آورند ( نگاه کنید به شواهدی که در 25 سال گذشته داریم) ( مشکل مینسکی).
اجازه بدهید یک شمای کلی از ساختار اقتصاد در دو دوره به دست بدهم.
اول: 1945-1973

دولت بزرگ
نظارت بر تجارت و مالیه
مدیریت اقتصاد ( مدیریت تقاضا)
برنامه های رفاه اجتماعی
صلح اجتماعی
رقابت کنترل شده و قابل تحمل
نظارت بر حرکت سرمایه و کالا از سوی دولت ها و موسسات بین المللی

دوم:1973-2008

وقتی الگوی بالا گرفتار بحران شد، الگوی نئولیبرالی به جایش نشست. در این الگو:
تاکید اصلی بر کاستن از نقش اقتصادی دولت به نفع اکثریت
کنترل زدائی از بازار و از مالیه
مدیریت رقیق اقتصاد کلان
تغییر هدف اقتصادی دراز مدت، کنترل تورم به جای کنترل بیکاری
کاستن از برنامه های اجتماعی
زیر ضرب قرار گرفتن اتحادیه های کارگری
رقابت روزافزون و از کنترل خارج شده
تحرک زیاد کالا و سرمایه و خدمات
اکنون کشتی این الگوی تازه به گل نشسته است. این که بازسازی اش به چه شکلی در می آید، در حال حاضر روشن نیست. با این که به ظاهر این چنین به نظر می آید، ولی به گمان من بازسازی الگوی کینزی غیر ممکن است. آن چه تا به همین جا روشن شد برنامه های نجات بخش مالی به ایجاد تمرکز بیشتر و درنهایت رقابت کمتر در این بازار در آمده است.
(1) Housing, Housing Finance and Monetary Policy, FRBKC, 2008
بخش عمده ای از اطلاعات آمده در این یادداشت را از مقاله دیوید کوتز در سایت Global Research گرفته ام

۱۳۸۷ آبان ۲۵, شنبه

چی می شه اگه كه من یه مدتی خدا بشم؟


اون قدیما، خیلی خیلی قدیما
كه نه بوق بود نه ماشین، نه قطارو كامیون….
هیچ كسی تفنگ نداش
كامپیوتر هم نبود، نه تلفن بود نه طیاره
زندگی ساده بود و بی غل و غش
توی یه شهر غریب
پای یه كوه بلن، كنار یه دریای بزرگ
یه مردی بود تن اش بلور
با سپاس از محمود جان کویر

۱۳۸۷ آبان ۲۲, چهارشنبه

مسئولیت گریزی تا کی و تا کجا؟

وقتی این خبر را در تابناک خواندم دروغ چرا، به واقع فشار خونم بالا رفت و کمی حرص خوردم که این مردم را چه می شود که حتی به منافع خودشان هم این گونه بی توجه و دربرابرش مسئولیت گریزند. البته که می توان یقه رئیس جمهور را گرفت و یا اگر آدم مقیم خارج باشد، می تواند دق و دلش را سرجمهوری اسلامی هم خالی بکند. ولی این مشکل نه رفع می شود و نه سرشکستگی ناشی از آن کمتر می شود. داستان ساده است، در طول 7 ماه، 1.355.463 تخلف رانندگی در بزرگ راههای ایران از سوی پلیس ثبت شده است. از تعدادی که ثبت نشده است می گذرم چون اگر بخواهم فرض کنم که مثلا از هر دو تخلف، یکی فقط ثبت می شود، فشار خونم بیشتر بالا می رود. پس فرض می کنم که هیچ اتفاق دیگری نمی افتد- یعنی همین است و بیش از این نیست. رشوه ای داده نمی شود که تخلف ثبت نشود! بیهوده برای من خط و نشان نکشید، منهم می دانم که این پیش گزاره ام شکمی است، ولی آرزو برما جوانان قدیم عیب نیست.
باری، این می شود، روزی 6454 و ساعتی 269 و دقیقه ای 5 تخلف ثبت شده.
در همین خبر می خوانیم که در 6 ماه گذشته، 13068 نفر در تصادف رانندگی کشته شده اند، این هم می شود روزی 73 نفر و اگر همین تعداد در 6 ماه دوم هم اتفاق بیفتد، مرگ و میر سالیانه می شود 26136 نفر- همین طور سردستی درانگلیس که حداقل 5 برابر ایران اتوموبیل در آن است، سالی 2500 نفر در جاده ها تلف می شوند و روزو هفته ای نیست که رانندگان را به خاطر این اتلاف بیهوده زندگی ملامت و سرزنش نکنند و برای کاستن از آن سیاست پردازی نشود! تلفات جاده های ایران، بیش از ده برابر است و اگر تعداد تلفات را به نسبت تعداد اتوموبیل بسنجیم، وضعیت درایران به واقع خیلی بیشتر آبروریزانه می شود.
درسال گذشته، درایران، 417000 تصادف داشتیم که این هم می شود، روزی 1158 فقره و بالاخره، در 7 ماه گذشته، 99000 اتوموبیل به خاطر تخلفات رانندگی در جاده ها توقیف شده اند که این هم می شودر روزی 471 اتوموبیل. درباره ترکیب سنی کسانی که در این تصادفات کشته می شوند اطلاعی نداریم ازهزینه های انسانی و درد ورنجی که خیلی ها می برند، می گذرم ولی اگرارزش آن چه که یک نفر در طول سال تولید می کند، مثلا معاذل 6000 دلار باشد و بطور متوسط هم، فرض کنیم که نصف این تعداد کسانی که به خاطر هیچ و پوچ تلف می شوند، برای 20 سال دیگر توان کاری داشته باشند و ارزش تولیدات سالانه شان هم درهمین حد بماند، می دانید هزینه « اقتصادی» این تعدادی که کشته می شوند، حدودا چه میزان می شود!
1568160000 دلار یا به حساب دلار در بازارامروز تهران،
1594818700000 تومان- یعنی
یک تریلیون و پانصد و نود و چهار میلیارد و هشتصد و هیجده میلیون و هفتصد هزار تومان....
هزینه کفن و دفن و قبرهای چندین میلیونی- در جائی خواندم که برای دفن شاعر درگذشته طاهره صفارزاده، 400 میلیون تومان پول قبر طلب کرده بودند!- را هم اضافه کنید تا شناخت بهتری از میزان هزینه داشته باشیم!
یعنی شما می فرمائید با همه ادعاهای بیخودی و به واقع خنده داری که در باره خودمان داریم، از دست ما هیچ کاری بر نمی آید که برای کاستن از این هزینه بکنیم! یا این که آ.آ.آ. تا قبر فقط چارقدم فاصله ....همه چیز زیر سر انگلیسی هاست!!!

۱۳۸۷ آبان ۲۰, دوشنبه

خانه مان، دیگر زیبا نیست.

مثل خرس قطبی
خواب بودم مست
زنگ بی موقع در بیدارم کرد.
پست چی بود،
بسته ای داشت که از خاک وطن آمده بود
بسته اش... بوی غربت می داد
بوی تنهائی من
و به همراهش... بوی لیمو عمانی
بوی.... کوکو
بسته از خواهر من بود که از بی کسی اش نامه نوشت
نیستی تو... نیستی تو که ببینی
خانه مان....
دیگر زیبا نیست
آن درخت سیبی که خودم کاشته بودم
یادت هست!
چند سالی ست که هنگام بهار
گل باران نیست
و درخت نارنج ات ...
خشکیده ست....
خانه کودکی ات... دیگر آن نیست که بود
از در ودیوارش...
سایه ی بی کسی ماست که می رقصد هر شب
سایه ی تو.... ولی گم شده است.
اثری از آن نیست...
خانه... دیگر زیبا نیست...
و دماوند .... که یادت هست!
آن غول سفید...
باز منزل گه دیوان شده است..
دیو سیاه
رستمی هم که نمانده ست به جا
باری...
روزهایم بد نیست...
روزگارم اما بی تعریف
یک هفته پیش... باز سیل آمده بود
همه جا...
کوچه ی کودکی ات.... و دبیرستانت...
زیر سیلاب لجن مدفون اند...
پل شهر... سیل آن را برده است... تا میان دریا
و عمویت.... خاله هایت...
همه شان .... گم شده اند...آن ورپل...
شاید هم سیل آنها را برده است.
از چه بنویسم... دیگر؟
خبر قابل عرضی نیست..
هستیم...
غیر از بودن...نفسی می آید....
دوستان می گویند...یک کسی خواهد آمد……
و من اما می دانم
آن که باید می آمد، رفته ست... دیگر نیست
شاید هم .... دیو او را برده ست تا غار سیاه.
خودمان باید کاری بکنیم...
بچه ها صورت دائی جان را می بوسند
از خودت چیزی بنویس
بیش از این بی خبر م نگذار..
خواهرت... ریحانه

دوم مارچ 2004

۱۳۸۷ آبان ۱۳, دوشنبه

سقوط قیمت نفت واقتصاد ایران

ازسقوط بازار سهام تهران که بگذرم، خوف دارم که بحران بزرگتری درراه باشد. دریکی دو سال گذشته، سیاست پردازان اقتصادی دولت مهرورز آمدند زیر ابروی « تورم» را درایران بردارند، زدند « چشم» اقتصاد ایران را کور کرده اند . چون دلارهای نفتی می رسید، از کنترل به در رفتن واردات هم به ظاهر مسئله ای نبود. به همین خاطر هم که درسال گذشته اگر حافظه ام خطا نکند کسری تراز پرداختهای ایران- بدون محاسبه دلارهای نفتی- از 40 میلیارددلار هم بیشتر شد. حالا با زمزمه هائی که می شود احتمال می دهند که نفت به بشکه ای 30 دلار برسد آن وقت، تکلیف ایران کمی نامشخص می شود. از سوئی،از تولید داخلی که خودش قبل از این خرابکاری علنی تعریفی نداشت تقریبا چیزی باقی نمانده است و در ثانی، اگرشماری از حدس و گمان ها راست باشد ایران با یک کسری 30 میلیارددلاری روبرو خواهد شد.
این هم شاید به خودی خود مسئله ای نباشد. ولی گذشته از وضعیت نابسامان مالی بین المللی، انزوای سیاسی دولت جمهوری اسلامی هم هست که بعید است بتواند مثلا از صندوق بین المللی پول وامی بگیرد.
نتیجه چه می شود؟ نمی دانم. فقط امیدوارم همان بلائی که در 2001 برسر آرژانتین آمد برسرایران نیاید
غیر از دعاچه کار دیگری از دست من بر می آید؟