۱۳۸۷ مهر ۳, چهارشنبه

شتر درخواب بیند پنبه دانه!!

امیدوارم Alibi گرامی با خواندن این سه روایت کوتاه از «روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه» به « هوس» نیفتد، همان گونه که با روایت پیشین در باره « کباب دزدی» به سختی « منقلب» شد و کلی هم به خرج افتاد!
باری، بگذریم:
« شنیدم شخصی به زنی عاشق شده بود و ضعیفه راضی نمی شد زوجه او شود. آن شخص دوسه شب عمامه سبزی سر می گذارد، نقابی بصورت می اندازد. دوری پلوئی دردست گرفته خانه ضعیفه می رود، با یک اشرفی به ضعیفه می دهد، می گوید من مرتضی علی هستم! شب چهارم که آنجا می رود می خوابد. نصف شب به ضغیفه می گوید تو می خواهی زن مرتضی علی شوی؟ می گوید آری.... شب دیگر که مرتضی علی دروغی می آید اقوام ضعیفه مطلع شده او را می گیرند می برند نزد نائب السلطنه. نائب السلطنه هم او را چوب زد. بعد سی تومان انعام داده است که ضعیفه را بگیرد» ( ص 304)

«... از حوادث دیگر طفل امردی برای استجابت دعا به بقعه امام زاده جفعر ورامین پناه می برد. متولی امام زاده که مرد لاطی بوده به آن طفل می گوید که وضع التجا و ارتجاء این نیست. می باید دست و پای خودت را محکم با طناب ببندی و طنابی را هم به گردن استوار کنی و سرطناب را به ضریح بسته، آن وقت تنبانش را هم در می آورد به او می سپوزد. طفل در تقلا که خود را از دست آخوند رها کند طنابی که بگردنش بسته بود او را خفه می کند. آخوند بعد از اتمام عمل می بیند هم لواطی کرده و هم قتل نفسی! متولیان دیگر از اطراف خبرشده آخوند را می گیرند و حالا در حبس است....این مرتبه به خلاف واقع شده. بجای این که ظالم لاطی فاسق را بکشد، طفل مظلوم ملوط را کشت» ( ص 875، افتادگی در اصل)
«شب با طلوزان درمیدان جلو مهمان خانه گردش می کردیم [درشهر کاسل آلمان] دودختر بسیار خوشگل پیداشد. طلوزان هفتاد ساله به هوس افتاد، مراهم با دردپا پشت سر این دخترها با خودش کشانید. بیشتر از دو هزار قدم راه رفتیم. به دکان عطر فروش رسیدیم. دخترها آنجا واردشدند. ما هم ورود کردیم. ده امپریال تمام گوش مارابریده عطر خریدند. چون طلوزان پول همراه نداشت من دادم. یقین داشتم امشب با آنها به سرخواهیم برد. از دکان که بیرون آمدیم کالسله بسیار معتبری دم درایستاده بود. هردو خانمها به کالسکه نشسته با سربه ماها خداحافظ کردند رفتند. راه رفته ضرر بی خود به من ماند. چرا که طلوزان پول مرا نداد»(648)

۱۳۸۷ مهر ۱, دوشنبه

خلق و خوی ما ایرانی ها


تاریخ امروز، 20 رمضان 1429 هجری:
محل: عودلاجان: تاریخ 28 رمضان 1305 هجری
« دیشب سه ساعت از شب گذشته شخص طراری درب دکان چلوکبابی بازار پای منار رفته می گوید دو هزار چلوکباب بده چلوکباب را گرفته با مجموعه به سر شاگرد چلوکبابی گذارده می گوید پول آن را به طرف می دهم بیاورد. قدری راه رفته به شاگرد چلوکبابی می گوید من ده شاهی کباب خالی لازم دارم فراموش نمودم. مجموعه را بگذار برو زود کباب را بیاور. مشارالیه مجموعه را گذارده می رود. او هم مجموعه را برداشته مفقود می شود. شاگرد هر قدر تفحص کرده او را ندیده است. به اجزای پلیس اطلاع داده اند. پلیس ها درجستجو هستند که آن شخص را به دست بیاورند مجازات شود» ( گزارشهای نظمیه از محلات طهران، به کوشش انسیه شیخ رضائی و شهلا آذری، تهران 1377، دو جلد، جلد دوم صص 708-09)
محل: سنگلج، تاریخ 17 رمضان 1305 هجری
« دیشب شخص طراری به دکان حاجی علی عطار رفته یک شیشه آب لیمو قیمت کرده می گوید بده به شاگردت همراه من بیاورد پولش را بگیرد. مشارالیه هم شیشه را به توسط شاگرد خود همراه او فرستاد. می برد درب خانه ای داخل شده بیرون آمده می گوید باید پول سیاه بدهم برو به استادت بگو اگر راضی می شود بیا بگیر. پسره می رود از استادش سئوال کند. مشارالیه شیشه را به آسودگی برداشته می برد. خبر به اجزای پلیس دادند پلیسها در جستجو هستند که آن شخص را به دست بیاورند» ( همان ص 667)
محل عودلاجان، تاریخ 4 ذیحجه 1304 قمری
« شخص طراری نزد آخوند محلاتی مکتب دار در حوالی مسجد حوض است رفته با کمال چرب زبانی می گوید پسری دارم می خواهم خدمت شما بیاورم درس بخواند و از او مواظبت نمائید. آخوند قبول کرده آن شخص یکی از شاگردهای مکتب خانه را برداشته می برد که طفل را همراه او نزد آخوند بفرستد. نزد یکی از سربازهای جمعی شجاع السلطنه رفته به زبان بازی پنج هزاردینار از سرباز قرض می کند و شاگرد آخوند را آنجا می گذارد که برود گرو برای سرباز بیاورد. بعد از مدتی طفل می خواهد برود سرباز مانع شد مطلب مکشوف شده اجزای پلیس مستحضر گردیدند و آن شخص را تعاقب نمودند که دستگیرش کنند» ( همان ص 539)

۱۳۸۷ شهریور ۳۰, شنبه

درآینه تاریخ!

دم توپ گذاشتن:
حتما خبر دارید که درقرن نوزدهم درایران، کم پیش نمی آمده است که بعضی کسان را با « دم توپ گذاشتن» اعدام می کرده اند. من همیشه گفته و نوشته ام که بیچاره ملتی که یکی از « سرگرمی هایش» تماشای مراسم اعدام باشد. متاسفانه آن موقع این گونه بود و حتی الان هم همین است. برای این که فکر نکنید دارم پیش خود به این ملت بزرگ که « هنر تنها نزد اوست» تهمت می زنم به این عکس نگاه کنید. من به واقع نمی دانم این همه آدم عوضی برای چی شاهد این نوع بربریت هستند!
و اما:
« دیگر آن که روز دوازدهم شهرحال یک نفر از اهل سروستان که تهمت بابی گری به او می دادند دم توپ گذاشتند، ولی فارس به این چیزها دیگر نظم نخواهد گرفت. تمام کارهای داخله و خارجه معوق است» ( وقایع اتفاقیه، به کوشش سعیدی سیرجانی، تهران 1362، ص 415)
« احمد خان لشنی که یکی از اشرار بود او را گرفته با چند نفر از بستگان مشارالیه به شهرآوردند. احمد خان و برادرش را سربریدند و شقه کردند درب دروازه ها آویختند و چند نفر دیگر را دست بریدند» ( ص 417)
« دیگر آن که رحیم حنائی پدرزن رضا خان که از دزدها و اشرار معروف بود او را دم توپ گذاردند» ( ص 438)
« دیگر آن که یک نفر قاتل که درخشت آدم کشته بود و از آنجا آورده بودند دهن توپ گذاردند و دو سه نفر دزد را دست بریدند» ( 516)
«دیگر آن که غریب نام برادر ابوالقاسم لشنی که پارسال سرکار موید الدوله او را زنده شقه کردند مشارالیه محض یاغی گری که پارسال کرده بود مقصر دیوان بود. حکومت او را از امیر آقا خان خواسته بودند، امیر آقا خان او را گرفته به شهر فرستاد. امروز حکومت حکم کردکه غریب را دهن توپ گذاردند» ( ص 651)
« اول حرمله نام که از اشرار و اراذل شهر بود و سابق هم آدم کشته بود و قبل از ورود ایشان او را گرفته حبس کرده بودن حکم کرده دهن توپ گذاردند» ( ص702)
« دیگر آن که یکی از سارقین عرب را نصرالدوله گرفته فرستاده بود. دو سه روز قبل ایالت حکم کرده او را دهن توپ گذاردند» ( ص 712)
این عکس را هم از همین کتاب « کش» رفته ام.

برای کنترل تورم چه کنیم؟

شیراز را مجسم کنید در 113 سال پیش، در اوت 1895 که ناخوشی تب و نوبه شدت دارد و« روزی پنجاه شصت نفر می میرند، مردم خیلی فقیر وبی پاو بی چیزشده اند» و قیمت ها هم هرروزه بالا تر می رود.حاجی سید علی اکبر فال اسیری، پیشنماز شهر چه می کند، « جمعیتی از مرد و زن را جمع کرده روزجمعه بیست وسیم به مصلا رفتند جهت دعا درآنجا پس از گریه و زاری زیاد روضه موعظه خوانده اند و استغاثه کرده اند که این ناخوشی از شیراز برطرف شود و این گرانی مبدل به ارزانی شود» ( وقایع اتفاقیه، به کوشش سعیدی سیرجانی، تهران 1362ص491)
خبر ندارم برای چه مدت گریه وزاری کردند ولی از قرار، گرانی مبدل به ارزانی نشد، درآوریل 1897 خبرداریم از شیراز که « بواسطه گرانی و ناخوشی شبها سرگذر و بازارها روضه خوانی می کنند مگر خداوند رحم کند» (همان، 524)
ای بخشکی شانس! 5 سال دیگر گذشت ولی مثل این که خداوند رحم نکرد و درگزارش ماه مه 1902 می خوانیم که « دو سه روز است که اغلب دکاکین خبازی محض نبودن گندم بسته شده فقط چند دکان بازاست که نان می پزد. درب هر دکان قریب دویست نفر از زن و مرد و بچه مسلمان و یهودی اجماع می شود و خیلی بسختی نان عاید بعضی مردم می شود آنهم یک من سه قران زیادتر بیرون می آید. بسیاری هم بکلی نان عایدشان نمی شود. درب یک دکان نان پزی از بسکه جمعیت بوده یک بچه بیچاره بروی تاوه افتاده و سوخته است. یک نفر زن زیردست و پای مردم خفه شده است. مگر خداوند ترحم به مخلوق بیچاره فرماید و الا خیلی مردم بواسطه بی نانی تلف می شوند» ( همان، 672)
الان دیگر، بیش از 106 سال ا زآن کمبود گندم و کمبود نان و گرانی گذشته است، حالا هم به همان سنت مرضیه، آیت الله ناصر مکارم شیرازی از مردم خواست «در شب های قدر از خداوند بخواهند تا با نزول رحمت خود، تنگناهای اقتصادی، گرانی و تورم را رفع کند».به گزارش مرکز خبر حوزه این مرجع تقلید در سلسله مباحث تفسیری قرآن در حرم مطهر حضرت معصومه(س) با اشاره به جایگاه دعا در شب های قدر گفت؛«دعا کنید گرانی رفع شود زیرا مسائل اقتصادی به مسائل سیاسی تبدیل می شود و مسائل سیاسی به مسائل خطرناک تر.»
البته خبر ندارم که منظور حضرت آیت الله از این مسائل خطرناک تر کدام است، ولی درضمن، می گویم اگر گرانی با دعا رفع می شد، خوب شیرازی های صد سال پیش که چشم و دلشان پاک تر بود!

۱۳۸۷ شهریور ۲۷, چهارشنبه

مصرف انرژی درایران و ژاپن!


آقای کاتوزیان رئیس کمیسیون انرژی مجلس می گوید که «ايران 11 برابر ژاپن و 5/3 برابر چين (با جمعيت بالاي 3/1 ميليارد نفر) مصرف انرژي دارد كه اين امر براي اقتصاد كشور غم انگيز است»
و بنده عرض می کنم که از آن « غم انگیز تر» این است که این مسئولان محترم دانسته یا ندانسته خاک در چشم مردم می پاشند و هم چنان به مردم دروغ می گویند. به اینجا مراجعه بفرمائید تا مشاهده بفرمائید که مصرف سرانه انرژی درژاپن اندکی کمتر از دوبرابر مصرف سرانه درایران است و جمعیت ژاپن هم که اندکی کمتر از دوبرابرجمعیت ایران است ( 128 میلیون) آن وقت چه طور می شود که مصرف انرژی درایران 11 برابر ژاپن می شود!
آقاجان: می خواهی قیمت نفت و بنزین و گاز را ببری بالا، خوب ببربالا دیگر چرا به مردم دروغ هم می گوئی؟

۱۳۸۷ شهریور ۲۵, دوشنبه

مرگ و میر درجاده های ایران!

وقتی این خبررا خواندم، دیدم در 4 ماه اول امسال (1387)، 8188 نفر در تصادفات رانندگی درایران کشته شده و 93 هزار نفردیگر هم به درجات گوناگون مجروح شده اند. اگروضعیت همین 4 ماه برای بقیه سال هم تکرارشود، درآن صورت، اندکی کمتر از 25000 نفر- یا اگردقیق تر گفته باشم، 24564 نفر درجاده کشته و حدودا 279000 نفر هم به درجات مختلف مجروح خواهند شد. همه چیز به کنار، نمی دانم آیا کسی به هزینه های چشمگیر اقتصادی این همه مرگ نابهنگام می اندیشد یا نه! البته حتی وجود همان تعداد کثیر مجروحان هم بدون هزینه اقتصادی نیست. کاش کسانی که قابلیت فن آورانه اش را دارند درخصوص تخمین این هزینه ها کاری می کردند. بد نیست اشاره کنم که از جای دیگر می دانیم که تعداد اتوموبیل هائی که درجاده های ایران رفت و آمد می کنند هم حدودا 7 میلیون است. این رقم هم وقتی که خواستند بنزین را کارتی بکنند، عیان شد. همین طور بیخودی داشتم این ارقام مرگ و میر را مقایسه می کردم با انگلیس که در سال 2007- برای تمام سال، 2943 نفر در جاده هایش کشته شدند- از شمارمجروحان خبر ندارم، آنهم درکشوری که براساس آمارهای رسمی اداره نظارت درپایان سال 2006، نزدیک به 33 میلیون اتوموبیل در این کشور وجود داشته است. یعنی اگر مرگ و میر 4 ماهه درایران، نزدیک به 3 برابر مرگ و میر سالانه در انگلیس است ولی تعداد اتوموبیل های موجود درجاده های انگلیس اندکی کمتر از 5 برابر اتوموبیل های موجود درایران است. به قول معروف، پیدا کنید پرتقال فروش را.....

۱۳۸۷ شهریور ۲۴, یکشنبه

واردات آبجو، ویسکی به ایران درزمان ناصرالدین شاه

داشتم گزارش های خفیه نویسان انگلیس درولایات جنوبی ایران که به همت زنده یاد سعیدی سیرجانی ( تهران 1362) منتشر شده است را یک بار دیگر می خواندم که رسیدم به این قسمت که در اگوست 1899 گزارش شده است:
« دیگر آن که چهاروقر برندی که معادل بیست و چهارصندوق بوده به جهت خواجه اوانس تاجرمسیحی از بوشهر وارد شیراز می کردند، حاجی سید علی اکبر پیشنماز می فرستد درکاروانسرائی که حجره خواجه اوانس است درمیان کاروانسرا تماما را می شکنند. تقریبا قیمت آنها قریب ششصد تومان می شود. به حکومت عارض شده اند تا بحال که اقدامی نشده است و نخواهد هم شد. از قرار مذکور برندی ها مال همشیره زاده حاجی سید محمود تاجرکازرونی می باشد و محض این که میانه حاجی سید علی اکبر با او بد است اینکار را کرده است»....

۱۳۸۷ شهریور ۲۱, پنجشنبه

قحطی بشر ساخته:

نوشته: جورج مونبیه
موج تازه ای از استعمار غذائی غذا را از دهان فقرامی قاپد.....

۱۳۸۷ شهریور ۲۰, چهارشنبه

لعنت بر آمارهای تجارت خارجی!

دارم به تازه ترین شماره Economic Trends نشریه فصلی بانک مرکزی (شماره 51) نگاه می کنم. مثل همیشه آمارهای تجارت خارجی ایران برای من هراس آورند. درطول چهارسال، 86-1383 کل صادرات غیر نفتی ایران 47765 میلیون دلار بود ولی در طول همین مدت، نیز187776 میلیون دلار واردات داشته ایم. یعنی اگرفرض کنیم که صادرات غیرنفتی تمامش غیر نفتی بود که بعید است، با این وصف، برای همین 4 سال کسری تراز پرداخت های ایران ( بدون محاسبه نفت) 140121 میلیون دلار می شود که متوسط سالیانه اش هم بیش از 35000 میلیون دلار است. دراین فاصله اگرچه میزان صادرات غیر نفتی، 8100 میلیون دلار افزایش یافته و از 7537 میلیون دلار به 15637 میلیون دلار رسیده است ولی در طول همین مدت، میزان واردات با افزایشی معادل 18383 میلیون دلار روبروبود و از 38199 میلیون دلار به 56582 میلیون دلار افزایش یافت.
با این حساب، می گویم باید دعا کنیم که قیمت نفت بیشتر کاهش پیدا نکند چون اگر این روند نزولی قیمت نفت ادامه یابد، روشن نیست که تکلیف اقتصاد ایران چه خواهد شد؟ میزان کسری تراز پرداختها در 1386 به گفته بانک فخیمه مرکزی 40945 میلیون دلار بود که به نسبت سال 1383 که میزان کسری تراز 30662 میلیون دلار بود، نشانه رشدی بیش از 33 درصد است.
پی نوشت:
اگراین خبردریک پایگاه انترنتی شدیدا هوادار دولت آقای احمدی نژاد راست باشد، 7 میلیارددلار از صادرات غیر نفتی درواقع صادرات مشتقات گازی و نفتی است و اگر بخواهیم این مبلغ را از رقم کل کسر کنیم وضعیت از آن چه که دربالا نوشته ام بسیار خرابتر و هراس آورتر می شود. مگر این که از «عالم غیب» کسی کمک کند!.

۱۳۸۷ شهریور ۱۹, سه‌شنبه

عجب حکایتی است!

با جنگ و دعواهائی که درگرفته ظاهرا وزیر کشور دولت فخیمه هم « اکابری» از کار درآمد. ولی درجای دیگر می خوانیم که سرتیب ذوالفقاری جانشین فرمانده ناجا گفت:
«26 درصد قتلها به وسیله سلاح گرم ، 40 درصد وسیله سلاح سرد، 50 درصد در اثر ضرب و جرح ، 10 درصد در اثر خفه کردن، 5/5 درصد سایر موارد و 3 درصد نامعلوم بوده است»
من حساب وهندسه ام خیلی خرابه، جمع کردم شد 134.5%. یکی که جمع کردن بلده لطفا این ارقام را جمع کنه!

عقب ماندگی ایران و آفت زدگی فرهنگی ما

«....در حوزه مسئولیت پذیری و وظیفه شناسی، ایراد های بسیار اساسی به ما وارد است. نمود برجسته مسئولیت گریزی تاریخی ما، مقبولیت گسترده تئوری های رنگارنگ توطئه در اندیشه ما ایرانیان است. در این كه در جهان توطئه وجود دارد، تردیدی نیست ولی در عین حال، این كه هیچ تغییر و تحولی درایران یا دردیگر نقاط جهان بدون توطئه دیگران عملی نیست، نیز حرف پرت و بی ربطی است. اسف انگیز این که در دویست سال گذشته، هیچ تحول منفی ای در ایران وجود نداشته است كه در وجه عمده گناه خود ما بوده باشد. همیشه این دیگران- واین دیگران در موارد مختلف تفاوت می كنند- هستند كه برای ما تصمیم می گیرند و ما هم- اگر چه تا دلتان بخواهد ادعا داریم- ولی مثل بز اخوش به دنبالشان راه می افتیم و نتیجه، البته كه همین وضعیت دلگیر كننده كنونی ما می شود.در عرصه های فرهنگی نیز قضا و قدری، منفعل و غیر فعال، كار امروز به فردا بیانداز، پیرو فلسفة از این ستون به آن ستون فرج است، مخالف برنامه ریزی و نظم ستیز، و بسیار چیزهای دیگر هستیم...»

۱۳۸۷ شهریور ۱۵, جمعه

بیچاره ایران خانوم و نابغه هاش

براساس خبرها و اطلاعاتی که از گوشه و کنار مملکت می رسد، الان به غیر از خواجه حافظ شیرازی که حدودا 600 سال پیش درگذشت و اعلیحضرت نادرشاه افشار که 261 سال پیش به دست کسی که عقاید «چپی» داشت، ترورشد، بقیه سرانجام قبول کرده اند که تورم تقریبا از کنترل خارج شده و گسترش اختلاف طبقاتی در کنار هزار و یک مشکل دیگر، از مسایلی است که به راستی توجه خاص و ویژه می طلبد. خوب، حالا این شما و این هم چندتا از نظرات نابغه های دولتی: ....

۱۳۸۷ شهریور ۱۳, چهارشنبه

التماس دعا! و چه علی خواجه، چه خواجه علی!

آقای مولانا فرمودند، « طرح شعار گفت و گوي تمدن ها فريب خوردگي بود، بايد "تمدن گفت وگو ها " را مطرح کنيم » و بعد، « در مدت 50 سال تدريس در دانشگاههاي آمريکا متوجه اين مسئله شدم که در فرهنگ آنها حکمت و فضيلت معنا ندارد و تنها به مسايل تئوريک و آکادمي مي پردازند»
به احتمال زیاد باید « آکادمیک» باشد نه « آکادمی» ولی خواهش می کنم کسانی که حرفهای آقای مولانا را درک می کنند لطفا بنده را راهنمائی بفرمایند.
دراینجا خواندم که ایشان در 1337 برای تحصیل به امریکا رفته اند و اگربخواهم 50 سال را ملاک قرار بدهم یعنی درواقع ایشان به محض ورود به امریکا به تدریس دعوت شده اند که حتما هم همین گونه بود!
چه علی خواجه چه خواجه علی:
دروغ چرا من که نمی فهمم درعرصه سیاست خارجی امریکا، آقای اوباما با بوش و یا مک کین چه تفاوتی دارد! داشتم نطق آقای اوباما را مرور می کردم، دیدم ایشان نه فقط همانند آقای بوش « جنگ جهانی برعلیه تروریسم» را پذیرفته است، بلکه همانند او می خواهد هزینه های نظامی را هم افزایش بدهد. از مسایل داخلی امریکا خبر دست اول ندارم ولی به نظرم می رسد که برای تضمین انتخاب خویش، وعده هزینه بیشتر در آموزش و بهداشت را هم می دهد ولی آن چه که روشن نیست این که با وعده افزایش هزینه های نظامی، این هزینه های بیشتر اجتماعی از کدام منبع باید تامین مالی بشود.
درخصوص خاورمیانه، اگر چه آقای اوباما با ادامه اشغال عراق موافق نیست و می خواهد به اشغال پایان بدهد ولی نظرش این است که باید، سربازان بیشتری به افغانستان فرستاده شود. اگرچه معتقد بود که یورش به عراق « جنگ عادلانه» نبود ولی چنین باوری در باره افغانستان ندارد. اگردرخصوص روسیه آقای بوش از « تجاوز» سخن نمی گوید آقای اوباما می خواهد جلوی « تجاوز روسیه» را بگیرد و در مورد ایران هم اگرچه سندی تا کنون از برنامه های هسته ای ایران ارایه نکرده اند ولی اوباما هم چنان نگران « ایران هسته ای» است، یعنی ایرانی که می خواهد بمب اتمی داشته باشد! البته جو بایدن، که در صورت پیروزی دموکراتها معاون رئیس جمهور خواهد بود، « هندوستان و چین» را خطر عمده ای برای امنیت ملی امریکا می داند.
با این حساب، اگر آقای اوباما پیروز انتخابات نوامبر باشد، از« جنگ سرد تازه» هم گریزی نخواهد بود. پی آمدهای جنگ گرم در افغانستان و به احتمال زیاد پاکستان، بخورد توی فرق سرشان....