۱۳۸۷ مرداد ۹, چهارشنبه

12 افسانه در باره گرسنگی- بخش 4

افسانه 10: کمک بیشتر امریکا گرسنگی را تخفیف خواهد داد.
واقعیت، بخش عمده کمک های امریکا مستقیما به ضرر گرسنگی عمل می کند. کمک های خارجی نه این که چیزی را تغییر بدهد بلکه شرایط موجود را بیشتر تثبیت می کند. درجوامعی که دولتها تنها به نخبگان پاسخ گوئی دارند، نه فقط کمک های ما به گرسنگان نمی رسد، بلکه دقیقا به نفع نیروهائی است که برعلیه همین مردم عمل می کنند. کمک های ما برای تحمیل سیاست های تجارت آزادوبازارآزاد، تشویق صادرات به زیان تولید مواد اصلی غذائی و هم چنین تامین اسلحه برای دولت های سرکوبگر به کار گرفته می شود تا در قدرت باقی بمانند. حتی کمک های اضطراری، یعنی کمک های نوع دوستانه که تنها 8% کل کمک هاست، عملا موجب ثروتمند تر شدن شرکت های غلات امریکائی می شود در حالی که به گرسنگان نمی رسد. و حتی بخشی که می رسد، بطور خطرناکی ارزان تر از تولید موادغذائی داخلی در کشورهای دریافت کننده کمک است. بهتر است تا از کمک های خارجی برای کاستن از سنگینی بدون قید و شرط بدهی خارجی استفاده کنیم. چون درواقع، سنگینی بازپرداخت بدهی خارجی است که اغلب کشورهای جهان سوم را مجبور کرده است تا ازهزینه های اساسی بهداشت، آموزش، و دیگر برنامه ها برای کاستن از فقر بکاهند.
افسانه 11: ما از فقر آنها استفاده می بریم.
واقعیت: بزرگترین خطری که رفاه اکثریت امریکائی ها را تهدید می کند نه پیشرفت بلکه تداوم نداری گرسنگان است. مزدهای پائین- چه د رکشورهای دیگر و چه درشهرهای بزرگ خودمان- ممکن است باعث شود که موز، پیراهن، کامپیوتر و غذاهای آماده برای اغلب مصرف کنندگان ارزان تر باشد، ولی به شکل و صورت های متفاوتی ما داریم هزینه گرسنگی و فقر را می پردازیم. فقر تحمیل شده برجهان سوم، درواقع بزرگترین خطری است که اشتغال، مزد و شرایط کاری امریکائی ها را تهدید می کند. چون شرکت های بزرگ می کوشند درخارج از امریکا کارگران ارزان تری را بکار بگیرند. دریک اقتصاد جهانی شده، آن چه که کارگران امریکائی درخصوص اشتغال، مزد، و شرایط کاری به دست آورده اند تنها در صورتی می تواند ادامه یابد که کارگران در همه کشورها از وضعیت لاعلاجی اقتصادی رها شده باشند.
دراینجا- در اقتصاد امریکا- اصلاحات نظام رفاهی تعداد بسیاربیشتری از مردم را وارد بازار کار می کند که بازار توان جذب شان را ندارد- درخصوص برنامه های اشتغال آفرینی، یعنی کارکردن با مزدی کمتر از میزان حداقل مزد- که روی میزان مزد کسانی که اندکی بیشتر مزد می گیرند فشار می آورد. شماره روزافزونی از کسانی که درحال اشتغال هم، هم چنان فقیرند آنهائی هستند که با مزدهای خیلی پائین شغل تمام یا نیمه وقت دارند و نمی توانند برای اعضای خانواده خود غذای کافی و یا سرپناهی تهیه نمایند. اگربه خودمان درباره منافع مشترک مان با فقرای جهان سوم و با فقرائی که در کشورخودمان زندگی می کنند، آموزش بدهیم می توانیم بدون این که به آنها ترحم نشان بدهیم با آنها همدردی کنیم. درکوشش برای آزاد کردن فقرااز فشارهای اقتصادی ما در واقع، خودمان را هم آزاد می کنیم.
افسانه 12: برای پایان بخشیدن به گرسنگی باید از آزادی مان مایه بگذاریم.
واقعیت، هیج دلیل نظری و یا عملی وجود ندارد که بین آزادی، به معنای آزادی مدنی و پایان بخشیدن به گرسنگی تناقضی وجود داشته باشد. اگربه جهان بنگریم ما هیچ رابطه ای بین آزادی های مدنی و گرسنگی نمی بینیم. و اما یک تعریف بسیار محدود از آزادی، یعنی آزادی انباشت نامحدود اموال ثروت افزا و بکار گیری آن دارائی به هر شکل وصورتی که می پسندیم، با پایان بخشیدن به گرسنگی تناقض اساسی دارد. ولی تعریف دیگری از آزادی که با دورنمای اساسی که اساس این جامعه مارا ساخته است، یعنی، امنیت اقتصادی برای همه، به واقع تضمین کننده آزادی ماست. این درک از آزادی برای پایان بخشیدن به گرسنگی اهمیت اساسی دارد.

۱۳۸۷ مرداد ۷, دوشنبه

12 افسانه در باره گرسنگی- بخش 3

افسانه 7: بازارآزاد به گرسنگی پایان خواهد داد.
واقعیت، متاسفانه این دیدگاه « بازارخوب است و دولت بد» هیچ گاه نمی تواند به علل ریشه ای گرسنگی بپردازد. این موضع گیری قشری باعث گمراهی ما می شود که فکر کنیم یک جامعه می تواند بین این دو انتخاب کند در حالی که همه اقتصادی های روی زمین ترکیبی از بازار و دولت را برای تخصیص منابع و توزیع کالاها به کار می گیرند.
کارآئی بی نظیر بازار فقط درشرایطی می تواند به حذف گرسنگی منجر شود که قدرت خرید به گسترده ترین حالت بین مردم توزیع شده باشد.
درنتیجه همه کسانی که به مفید بودن بازار باوردارند و در ضمن ضرورت پایان بخشیدن به گرسنگی را هم می پذیرند باید به جای تشویق بازار برروی مصرف کنندگان تمرکز نمایند. دراین مهم دولت نقش مهمی دارد تا از تمایل به تمرکز اقتصادی از طریق نظام مالیاتی، اعتبارات، اصلاحات ارضی برای توزیع قدرت خرید به نفع فقرا، جلوگیری نماید. روندهای کنونی درراستای خصوصی سازی و کنترل زدائی بدون شک، پاسخ این مشکل نیستند.
افسانه 8: تجارت آزاد جواب این مشکل است.
واقعیت: این فرمول بندی که تشویق تجارت از گرسنگی می کاهد به وضوح شکست خورده است. در اغلب کشورهای جهان سوم درحالی که صادرات رشد یافته، گرسنگی نه فقط ادامه یافت بلکه بیشتر شده است. درحالی که صادرات لوبیای سویا از برزیل بسیار بیشتر شد- برای تغذیه حیوانات در اروپا و ژاپن- گرسنگی به جائی رسید که به جای یک سوم جمعیت، اکنون دو سوم جمعیت برزیل گرسنه اند. درشرایطی که اکثریت مردم به حدی مستمند شده اند که برای خرید آنچه که برروی زمین های کشورشان تولید می شود پول به اندازه کافی ندارند، تعجبی ندارد که کسانی که منابع تولیدی را در این جوامع کنترل می کنند، این منابع را درراستای برآوردن نیازهای بازارهای پرسود خارجی بکار بگیرند. تولید محصولات برای صادرات، امکانات تولید مواد اساسی غذائی را کمتر می کند. به اصطلاح قراردادهای تجارت آزاد، از جمله نفتا و سازمان تجارت جهانی، کارگران و تولید کنندگان کشورهای مختلف را دربرابر یک دیگر قرار می دهند تا در یک رقابت « مرگ و زندگی» با هم رقابت کنند. درشرایطی که اساس اصلی رقابت هم این است که چه کسی حاضر است برای حقوق کمتر کار بکند، و یا شرایط بهداشتی کمتری داشته باشد، و یا درشرایطی با حداقل استانداردهای بهداشت محیط زیستی کار بکند. یک نمونه روشن این وضعیت امریکا و مکزیک اند. از زمان تشکیل نفتا، در امریکا، ما با از دست رفتن یک میلیون فرصت شغلی روبرو شده ایم درحالی که مکزیک هم 1.3 میلیون فرصت شغلی درکشاورزی را از دست داده است، و بعلاوه گرسنگی در هردوکشور افزایش یافته است.
افسانه 9: گرسنه تر از آن هستند که برای حقوق شان مبارزه کنند.
واقعیت، وقتی باتصاویر مردم فقیر که ضعیف و گرسنه اند بمباران می شویم ما از درک بدیهیات وا می مانیم که برای کسانی که منابع کمی دارند، حتی بقا هم به واقع کوشش زیادی می طلبد. اگرفقرا به واقع منفعل بودند، تعداد کمی ازآنها قادر به بقا می شدند. درسرتاسر جهان، از زاپاتیستا در چیاپاس مزیک، تا نهضت مردم بی زمین در افریقای جنوبی، یعنی هرجا که مردم بدون دلیل عذاب می کشند، نهضت هائی برای تغییر وجود دارد. مردم می توانند اگر به آنها امکان داده شود، شکمشان را سیر کنند. این وظیفه ما نیست که « همه چیز را برای دیگران مهیا کنیم». وظیفه ما این است که موانع را از سر راهشان بر داریم. موانعی که معمولا بوسیله شرکت های غول پیکر و دولت امریکا، و سیاست های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول ایجاد می شوند.

۱۳۸۷ مرداد ۵, شنبه

درباره حافظ

این هم برای گل جمال عبدالقادر جان بلوچ

۱۳۸۷ مرداد ۴, جمعه

12 افسانه در باره گرسنگی- بخش 2

افسانه 4: بهداشت محیط زیست یا غذای بیشتر
واقعیت، البته که ما باید هشدار باشیم چون یک بحران محیط زیستی باعث کاهش منابع تولید مواد غذائی ما شده است ولی وجود یک بده بستان بین بهداشت محیط زیست و نیازجهان به غذا اجتناب ناپذیر نیست. آنچه که موجب بحران در بهداشت محیط زیست شده کوشش برای سیر کردن گرسنگان نیست. شرکت های غول پیکر مسئول جنگل زدائی هستند، چون با ایجاد تقاضا برای چوب های خوش رنگ و جذاب مناطق گرمسیری درکشورهای غنی پس آن گاه ازبرآوردن همین تقاضا سود می برند. بخش عمده ای از سموم دفع آفات که در جهان سوم بکار گرفته می شود، عمدتا روی محصولاتی است که برای صادرات تولید می شوند که نقش زیادی درسیرکردن گرسنگان ندارند درحالی که در امریکا استفاده از این سموم فقط برای این است که ظاهر این محصولات را رها از مضرات نشان بدهد بدون این که هیچ گونه اثر مثبتی برروی کیفیت تغذیه ای این محصولات داشته باشند.
بدیل وجود دارد و بدیل های زیادی هم ممکن اند. موفقیت کشت ارگانیک در امریکا نشان می دهد که چه امکاناتی هست. موفقیت کوبا درمقابله با بحران غذائی با تکیه برخود اتکائی و پایداری یک کشاورزی تقریبا رها از سموم دفع آفات نمونه خوب دیگری است. درواقع، شیوه های کشتی که بهداشت محیط زیست را رعایت نمایند در مقایسه با شیوه های که منهدم کننده محیط زیست اند، بازدهی بیشتری دارد.
افسانه 5: انقلاب سبز حلال همه مشکلات است.
واقعیت پیشرفت هائی که از طریق انقلاب سبز اتفاق افتاد افسانه نیست. به خاطر استفاده از بذرهای جدید میلیون ها تن غلات هرساله بیشتر تولید می شود. ولی تمرکز انحصاری برروی افزایش تولید نمی تواند پاسخگوی گرسنگی باشد چون این کار نمی تواند نظام شدیدا متمرکز توزیع قدرت اقتصادی که خریداران مواد غذائی را تعیین می کند، را تغییر بدهد. به همین خاطر است که در چند کشور که نمونه موفقیت انقلاب سبز هستند، برای مثال هندوستان، مکزیک، و فیلی پین، تولید غلات و حتی در مواردی صادرات غلات افزایش یافته ولی گرسنگی هم هم چنان وجود دارد و ظرفیت تولیدی درازمدت خاک کاهش یافته است. ما اکنون باید با یک « انقلاب تازه سبز» براساس بیو فن آوری مقابله کنیم چون این کار، موجب افزایش نابرابری خواهد شد.
افسانه 6: ما به واحدهای تولیدی خیلی بزرگ نیازمندیم.
واقعیت، زمین داران بزرگ که اغلب بهترین زمین ها را کنترل می کنند، بخش عمده این زمین ها را عاطل می گذارند. نظام های کشاورزی غیر منصفانه زمین های کشاورزی را در اختیار غیر کارآمد ترین تولید کنندگان باقی می گذارد. بعکس، تولید کنندگان کوچک، بطور نمونه وار از هر هکتار حداقل 4 یا 5 برابر محصول برداشت می کنند، از جمله به این خاطر که زمین شان را بطور فشرده تری مورد استفاده قرار می دهند و بعلاوه از نظام های تولیدی پایدار و بهم پیوسته استفاده می کنند. بدون امنیت مالکیت، چندین میلیون کشاورزان اجاره نشین درجهان سوم، انگیزه ای برای سرمایه گذاری برای بهبود کیفیت زمین، آیش گذاشتن زمین برای حفظ بازدهی آن در درازمدت و کشت محصولات گوناگون، ندارند. به همین خاطر، تولید مواد غذائی در آینده با خطر روبروست. از طرف دیگر، بازتوزیع زمین به نفع تولید است. به استناد تاریخ، پی آمداصلاحات ارضی کامل و هم جانبه افزایش چشمگیر تولید درکشورهائی چون ژاپن، زیمبابوه و تایوان بود. یک بررسی بانک جهانی برآورد می کند که اگر زمین های شمال برزیل را به واحدهای کوچکتر بین کشاورزان تقسیم کنند، تولید 80 درصد افزایش خواهد یافت.

۱۳۸۷ مرداد ۳, پنجشنبه

12 افسانه در باره گرسنگی (1)

افسانه 1- غذا به اندازه کافی وجود ندارد.
واقعیت: فراوانی و نه کمیابی، بهترین توصیف برای عرضه مواد غذائی در جهان است. به اندازه کافی گندم، و برنج و دیگر غلات تولید می شود که به هر انسان روزی 3200 کالری بدهیم. واین تازه شامل شماری دیگر از مواد غذائی که در طول روز می خوریم نمی شود، مثل سبزیجات، نخود ولوبیا، محصولات ریشه ای، انواع بادامها، میوه، حیوانات علف خوار، ماهی. درجهان به اندازه کافی غذا داریم که هر انسان بتواند روزی 4.3 پوند غذا داشته باشد، 2.5 پوند غلات، نخود و لوبیا و بادام، یک پوند میوه و سبزیجات، و تقریبا یک پوند دیگر هم گوشت، شیر و تخم مرغ- که حتی برای چاق کردن مردم کافی خواهد بود. مشکل اصلی این است که تعداد زیادی از آدمها فقیرترازآن هستند که بتوانند موادغذائی موجود را خریداری نمایند. حتی بسیاری از « کشورهای گرسنه» برای سیرکردن شکم جمعیت خود مواد غذائی دارند، ولی خیلی هاشان، صادر کننده مواد غذائی و محصولات کشاورزی هستند.
افسانه 2: قحطی همیشه تقصیر طبیعت است.
واقعیت: سرزنش کردن طبیعت خیلی آسان است. واقعیت این است که نیروهای بشر ساخته، انسانها را بطور روزافزونی در برابر ناملایملات طبیعی آسیب پذیرتر کرده است. برای کسانی که پول داشته باشند، غذا همیشه هست. گرسنگی درزمانی که شرایط دشوار می شود همیشه به سراغ فقیرترین آدمها می رود. میلیونها انسان درآسیای جنوب شرقی، افریقا و در نقاط دیگر، درمرز فاجعه زندگی می کنند چون بوسیله یک اقلیتی قدرتمند از مالکیت زمین محروم شده اند ودرتله قرض گرفتارند و یا درآمد بسیار ناچیزی دارند. حوادث طبیعی به دشواری توضیح دهنده مرگ اند بلکه در مورد کسانی که به مرگ نزدیک شده اند آنها به واقع آن فشار نهائی هستند. نهادها و سیاست های انسان هاست که تعیین می کند دروقتی که وضعیت دشوار می شود، کی غذا می خوردوچه کسی گرسنگی خواهد کشید. به همین نحو، درامریکا، تعداد زیادی از بی خانمان ها ازسرمای زمستان می میرند ولی مسئولیت نهائی به گردن هوا و طبیعت نیست. مقصرواقعی، اقتصادی است که نتوانسته به همگان فرصت بدهدو مقصرواقعی جامعه ای است که درآن کارآئی اقتصادی از شفقت و دلسوزی انسانی مهم تر است.
افسانه 3: تعدادمان زیاد است.
واقعیت: نرخ زادوولد درجهان به شدت کاهش یافته است و بخش های باقی مانده کشورهای جهان سوم هم دگرسانی جمعیتی شان را آغاز کرده اند، یعنی زمانی که نرخ زاد وولد به کاهش در نرخ مرگ و میر عمل العمل نشان خواهد داد. اگرچه در بسیاری از کشورها رشد سریع جمعیت هنوز یک مسئله جدی است، ولی در هیچ کشوری غلظت جمعیتی گرسنگی را توضیح نمی دهد. برای هر بنگلادشی که داریم- جائی که غلظت جمعیت زیاد است -، ما نیجریه، برزیل و بولیوی را هم داریم که درآنها منابع عظیم مواد غذائی با گرسنگی همزیستی دارد. یا کشوری چون هلند را داریم که با زمین سرانه بسیار ناچیز نه فقط گرسنگی را ریشه کن کرده بلکه یک صادر کننده مواد غذائی است. رشد سریع جمعیت نیز علت ریشه ای گرسنگی نیست. همانند گرسنگی، رشد سریع جمعیت هم نتیجه نابرابری های موجود است که به مردم به خصوص به زنهای فقیر فرصت های اقتصادی و امنیت کافی نمی دهد. رشد سریع جمعیت و گرسنگی در جوامعی بومی شده است که در آن مالکیت زمین، شغل، آموزش، خدمات بهداشتی، و امنیت در کهن سالی دردسترس اغلب مردمان نیست. کشورهای جهان سوم، که در کاستن از نرخ افزایش جمعیت موفق شده اند- چین، سیریلانکا، کلمبیا، کوبا، و ایالت کرالا در هندوستان- نشان داده اند که زندگی فقرا بخصوص زنان فقیر باید ابتدا بهبود یابد یا کمتر بچه دار بشوند
بقیه دارد...
(1) اصلش را در اینجا بخوانید که متاسفانه نام نویسنده ندارد.

۱۳۸۷ مرداد ۱, سه‌شنبه

رابطه آقای گودرزی با آقای شقایقی!

من واقعا نمی فهمم که این آقای احمدی نژاد این آدمها را از کجا پیدا کرده و آورده و ریش و قیچی اقتصاد و سیاست مملکت راداده دست این جماعت!
داستان این است که برخی از صاحبان صنایع فولاد در جلسه ای که با مدیران ووزیر نیرو داشتند، مدعی شده اند که در سه ماه اول امسال « 230 میلیارد تومان زیان ناشی از خاموشی برق داشته اند». اگرگزارش این خاموشی ها را درروزنامه ها و نشریات داخلی خوانده باشید، دراین تردیدی نیست که این خاموشی ها ضررو زیان اقتصادی قابل توجهی دارد. درروزنامه اعتماد ازقول معاون وزیر نیرو می خوانیم که « هزينه خاموشي برق بسيار بالاتر از تأمين برق است به طوري که اگر بخواهيم اين هزينه را محاسبه کنيم عدد آن يک عدد نجومي مي شود.وي مي افزايد؛ خاموشي برق هزينه هاي سنگين را به صنايع و ساير بخش ها تحميل مي کند». البته بگویم و بگذرم که بنده شرمنده از دلیل این خاموشی ها خبرندارم فقط خبر دارم که حتی از آن چه که درمطبوعات منعکس می شود، بیشتر و درازتر است. حالا این دو سه نکته را داشته باشید. معاون وزیر نیرو، یعنی همین آقای محمد احمدیان که از هزینه های « نجومی» سخن گفته بود، در جای دیگر، به خیال خودش می خواهد به صاحبان صنایع فولاد جواب بدهد می گوید، « به اعتقاد ما نمي‌توان ضرر و زيان230 ميليارد توماني صنايع فولاد را تماما بر اثر خاموشي برق دانست». ممکن است راست بگوید ولی بدیهی است آدم منتظر می ماند تا دلیل معاون وزیر را بخواند. واقعا آدم یخ می کند چون آقای احمدیان ادامه می دهد، « چرا كه كل فروش برق به بخش خانگي و صنعت در سال بالغ بر 2700 ميليارد تومان است». نمی دانم یا من عقلم خراب شده و یا عقل معاون وزیر اشکال دارد! خوب این دو چه ربطی به یک دیگر دارند! فرض کنیم که کل فروش برق مثلا دو برابر این رقم بود یا نصف این رقم بود و یاهرچه دیگر، ولی واقعیت این است که این خاموشی ها وقت و بی وقت دروغ نیست و حتی کش هم آمده است و باز خود حضرتعالی درجای دیگر این « مژده» را داده اید که اگرچنین و چنان نشود، خاموشی ها بیشتر می شود. ووقتی هم که برق نباشد، خوب زندگی مختل می شود. تولید کارخانه می خوابد و ارزش تولیدی هم که می خوابد به این که چه مقداربرای برق و چه میزان برای آب می پردازند، ربطی ندارد. البته آقای احمدیان ادامه می دهند که « معاون وزير نيرو در امور برق و انرژي افزود: پس نتيجه مي‌گيريم اين مبلغ چندان صحيح نيست چرا كه سهم استفاده بخش صنعت از انرژي 23 درصد است»
بنده هم اگر اجازه بدهید « نتیجه می گیرم» که کارمان از آنچه که به نظر می رسد خیلی خراب تر است. مگر این که خداوند تبارک و تعالی خودش کمک کند....
عجب گیری افتادیم آ!

۱۳۸۷ تیر ۳۱, دوشنبه

بحران موادغذائی، نشانه آزاد سازی مشکوک

با شرمندگی باید اعتراف کنم که نوشتن در باره اقتصاد ایران، افسرده ترم می کنم و بهتر دیدم که فعلا چیزی در این باره ننویسم تا بعد
مقاله کوتاهی خواندم نوشته ایلین کوا در باره بحران مواد غذائی که فارسی اش می گذارمش این جا که امیدوارم خوشتان بیاید. اگر هم نیامد، هم می توانید فحش بدهید، و هم این که ضربدر گوشه راست را کلیک کنید.

۱۳۸۷ تیر ۲۷, پنجشنبه

شراب سازی درشیراز-بخش پایانی

برای اطلاع دوستانی که برای باراول به این وبلاگ سر می زنند، آن چه می خوانید بخشی از سفرنامه/خاطرات یک طبیب انگلیسی است به نام دکتر ویلز که در طول 1866-1881 درنقاط مختلف ایران زیسته و خاطرات اش را درکتاب « درسرزمین شیروخورشید» نوشته و در1893 درلندن چاپ کرده است. ا.س.
«....یکی از ویژگی های شیرازی ها این است که کلمه را با تغییر حرف اول تکرار می کنند. یک موردی از آن که در باره مرحوم قوام الدوله روایت می شود این است که یک روز در محضر شاه، شاه از او پرسید:
« این چیست قوام، که شیرازی ها همیشه می گویند کباب مباب و از این قبیل؟ تو همیشه یک کلمه بی معنی هم اضافه می کنی، آیا می خواهی قافیه اش جور باشد؟
« اوه قبله عالم، من فدای شما، هیچ آدم محترمی درشیراز این گونه سخن نمی گوید به غیر از لوطی پوطی ها!...»

۱۳۸۷ تیر ۲۶, چهارشنبه

شراب سازی درشیراز

وعده داده بودم که فصل دیگری از این سفرنامه خواندنی را دراینجا بگذارم که فعلا بخش اولش را می خوانید. تنها نکته ای که به گمانم جالب است همراهی یکی از روحانیون شیراز- حاج علی اکبر- با این دکتر فرنگی درشراب انداختن است.تنها نکته ای که خیلی جالب است این که اگر این « حاج علی اکبر» همان حاج علی اکبر فال اسیری معروف باشد، داستان خیلی جالب می شود چون اگر این گمانه زنی من درست باشد این آدم در 1881 درشیراز درمسجد وکیل می رود بالای منبر و اعلام می کند « موعد قتل یهود رسیده باید آنها را قتل کرد» ووقتی که مورد پرسش حکومت قرار می گیرد می گوید «باید شرابفروشی و مطربی را موقوف کنند. حتی زلفهای خود را بتراشتند ولباس فاخر نپوشند. اگر نکردند من آنچه باید بکنم خواهم کرد» ( به نقل ازوقایع اتفاقیه، ص 139) بهرحال این شما و این هم ترجمه قسمت اول

۱۳۸۷ تیر ۲۵, سه‌شنبه

اندیشیدن استراتژیک6- رقابت درمیان رقبا

....سه چهار سالی پیشتر در یکی از نشریات داخلی خوانده بودم که در باره صنایع نساجی ایران نوشته بود که « ماشین آلاتی که در این صنایع مورد استفاده قرار می گیرد، تنها در موزه علوم در لندن وجود دارند» ( نقل به معنی). دیگر مسایل به کنار، بدیهی است که در این صورت، آن چه که با این ماشین های عهد دقیانوسی تولید می شوند دربازار قدرت رقابت نخواهد داشت. و باز اشاره بکنم که اگر حوصله و مسئولیت پذیری کافی برای تغییر این وضعیت وجود نداشته باشد، تنها دو راه باقی می ماند. یا از کیسه مصرف کنندگان به این تولید کنندگان حمایت نامحدود می دهی و بازار را به روی کالاهای مشابه می بندی و یا تعرفه های بالا وضع می کنی و یا از آن ور بام می افتی و به یک باره بازار را باز می کنی و احتمالا شرایط را برای ورشکستگی این واحدها آماده خواهی کرد.....

۱۳۸۷ تیر ۲۳, یکشنبه

آیا کسی است تا که کند یاری حقیر؟

دراین چند روز گذشته دودل بودم که این چند کلمه را بنویسم و یا این که به قول معروف جا خالی بدهم. ولی می بینم نمی شود.
یادتان هست که مدتی پیش، آقای رئیس جمهور ادعا کرد که توطئه ترور ایشان در طول سفر به عراق خنثی شد و حتی وقتی که عراقی ها وجود چنین توطئه ای را ردکردند، خود آقای رئیس جمهور یا یکی دیگر گفته بود که به عراقی ها هم گفتیم که امریکائی ها می خواستند این کار را بکنند! ( اندکی گشتم که لینک مطلب را بگذارم ولی موفق نشدم وبه همین خاطر دارم از حافظه می نویسم)
درچند روز گذشته حتما خوانده اید که باز به ادعای همین آقای رئیس جمهور، فرماندهان ارشد ارتش امریکا در عراق برای عکس گرفتن با آقای رئیس جمهور خودشان را به آب و آتش زده بودند وحتی از زبان آنها ادعا شده است که آنها دستور بوش را برای بمب افکنی محدود درایران نادیده گرفتند وآن قدر هم به آقای احمدی نژاد علاقه دارند که نگو ونپرس....
خوب، و اما سئوال بنده:
آیا کسی می داند که بالاخره امریکائی ها در عراق می خواستند با رئیس جمهور« محبوب» جمهوری اسلامی چه بکنند؟
با او عکس بگیرند
یا او را دزدیده و به نیویورک ببرند و یا احتمالا ترورکنند؟
من عقلم نمی رسد، شما چی؟

۱۳۸۷ تیر ۲۰, پنجشنبه

استعاره ای برای اقتصاد ایران!

عزیزی ازایران این عکس را برای من فرستاد. من هم می گذارمش اینجا. من فکر می کنم به اندازه یک کتاب در باره اقتصاد ایران به آدم چیز یاد می دهد! شما چی فکر می کنید؟

۱۳۸۷ تیر ۱۹, چهارشنبه

عوامل برون بنگاهی-5

«...پدیدارشدن کالای جدید یعنی ورود بنگاهی تازه با ساختار هزینه متفاوت به دایره رقابت ها و حضور بنگاههای جدید، موجب بیشتر شدن قدرت خریداران و کاهش قدرت فروشندگان می شود. معترضه بگویم و بگذرم که درایران کوشیده اند که از طریق واردات به این مهم دست یابند که به ویژه با نظام غیر کارآمد توزیع، چنین هدفی دست آمدنی نیست و تنها باعث ازبین رفتن تتمه توان تولیدی در اقتصاد می شود و همان موقعیت انحصاری را این بار، به جای تولید کنندگان داخلی به واردکنندگان می دهد...»

۱۳۸۷ تیر ۱۶, یکشنبه

یک نامه!

نامه گرانت داف به سرادوارد گری
تاریخ: تهران 30 مارچ 1906
در13 مارچ اطلاعاتی به من رسیده مبنی بر این که تصمیم گرفته شد تا شعاع السلطنه دوباره به حکومت فارس منصوب شود و
شاهزاده هم تهران را درجهت قم ترک کرده است. بلافاصله عباس قلی خان را با یک نامه خصوصی- که نسخه ای از آن را ضمیمه می کنم- به سراغ اتابک اعظم که بیمار و درمنزل بستری است فرستادم.
عمل من نتیجه رضایت بخشی به بار آورد چون وزیر دربار و موثق السلطنه را به سرعت به دنبال شاهزاده فرستادند که در قم به او رسیدندو او را به تهران بازگرداندند. درعین حال، قوام الملک زمین دار عمده فارس که در خانه وزیر اعظم « بست» نشسته است برای فامیلانش در شیراز پیام فرستاده که شاهزاده به طرف فارس حرکت کرده است. شورو هیجان زیادی برانگیخته شد و تجارشیراز مغازه های شان را بستندو مردم هم به طرف مسجد بزرگ هجوم بردند. من براین گمانم که خبر بازگشت شاهزاده به تهران متعاقبا به شیراز مخابره شد چون شهر بلافاصله آرام شدو اکنون حالت اش طبیعی است.امضا گرانت داف
منبعFurther Correspondence respecting the Affairs of Persia
Confidential, 8775
یادداشت: البته متن نامه ای که به اتابک نوشته دراین اسناد نیامده است ولی جالب این که هرچه که نوشته بود، کافی بود که بلافاصله دو تا مامور دولتی را به دنبال شعاع السلطنه بفرستندو او را به تهران باز گردانند! حکومت « مستقل» یعنی این!!
ا.س

۱۳۸۷ تیر ۱۴, جمعه

فرایند طرح ریزی استراتژیک-4

اگرچه درباره مصائب پیچیده بودن و درنتیجه غیرقابل اجرابودن طرحها زیاد صحبت شده و تاکید برسادگی طرح است ولی درعین حال، دراین که فرایند طرح ریزی بسیار هم مهم است تردیدی نیست. یک بنگاه باید چارچوبی داشته باشد تا در آن چارچوب بتواند طرح استراتژیک خود را تدوین نماید. به این منظور محققان زیادی دراین حوزه، یعنی درراستای رسیدن به یک برخورد منظم و سیستماتیک به فرایند طرح ریزی پژوهش کرده ومی کنند. ازاین جهت، می توان گفت که الگوهای متعددی برای فرایند طرح ریزی وجود دارد که ازنظر سادگی یا پیچیدگی متنوع اند. همین جا بگویم که همان طور که طرح « درست» و « راست» وجود ندارد، به همین شکل، شیوه « درست» و « راست» طرح ریزی هم نیست. به همین خاطر، بهترین شیوه کار این است که با توجه به خصوصیات یک بنگاه، الگوهای مختلف را بررسی کرده و ازهرالگو آن چه را که با توجه به این خصوصیات، مناسب به نظر می آید، مورد توجه بیشتر قراربدهیم.
یک طرح دراز مدت برای یک بنگاه، با یک سکان دریک قایق ویا کشتی قابل مقایسه است. اگریک کشتی سکان نداشته باشد باد آن را به هر سو خواهد برد. دراین وضعیت تنها دانستن جهت باد وحتی شدت وضعف باد کافی نیست. در نبود یک سکان، یک کشتی کماکان در تحت کنترل نخواهد بود. وقتی یک سکان هست، همه آنچه که تا کنون بی ثمر به نظر می رسید، مفید می شود. دانستن جهت وشدت وضعف باد به همراه یک ناخدائی که کارش را بلد باشد موجب می شود تا کشتی درجهتی که قرار است حرکت نماید. عملکرد یک کشتی دربود یک سکان، دانسته و کنترل شده است.
اگربخواهیم همین استعاره را بکارببریم برای این که یک طرح استراتژیک منطقی باشد ضروری است تا سکان به صورتی و درجائی که باید باشد، قرارداشته باشد. پیش از پیش نگری، بودجه بندی و فعالیت های کنترلی باید تضمین شود که سکان همان گونه که لازم است در سرجایش قرار دارد.
یک طرح خوب چه خصوصیات و عملکردی باید داشته باشد؟
1- یک طرح باید به عنوان یک ابزار ووسیله استراتژیک قابل استفاده باشد، بعنی به عنوان یک وسیله برای ارزیابی موقعیت واقعی و توانائی های یک بنگاه. باید به بنگاه امکان شناخت فرصت ها را بدهد. باید برای بنگاه یک موقعیت از نظر رقابتی مناسب و دلپسند ایجاد نماید. دریک طرح خوب، زمینه های اجرای یک استراتژی نیز باید مشخص شود.
2- یک طرح باید درعرصه سیاست پردازی مسائل درازمدت را در نظر داشته باشد. و باید به گونه ای این کار انجام بگیرد که اجرای پروژه هائی که به زمان بیشتری نیازمندند امکان پذیر شود. این شیوه کار پیش شرایط بقا در رشته هائی است که وضعیت منابع را 10 یا 20 و حتی برای 50 سال باید از پیش دانست و درباره اش برنامه ریزی کرد. یک نمونه افراطی این موقعیت، یک کارخانه کاغذ سازی است که باید برای 30 یا 40 سال آینده در نظر گرفت که آیا عرضه کافی چوب مورد نیاز دردسترس خواهد بود و یا برای این که دردسترس باشد، چه باید کرد؟
3- یک طرح باید یک چارچوب و یا نقطه تمرکز برای همه فعالیت های بنگاه به دست بدهد. باید بتواند صدها کارمند و دهها شاخه و همین تعداد زیاد مدیران شاخه ها را متحد کند تا بتوانند همه با هم در یک جهت برای رسیدن به اهداف مشخص وتعریف شده بنگاه برسند. و البته گفتن دارد که رسیدن به این اهداف تعریف شده، بی دردسر و بدون مشکل نیست. یعنی، این چارچوب باید این توانائی را داشته باشد که این مشکلات را نیز برطرف نماید.
4- احتمالا از بقیه موارد مهم تر، یک طرح باید به مدیران بیاموزد که بدانند که یک بنگاه به واقع چیست، و به کجا می تواند و یا باید برود، و چه تصمیمات و یا حتی فداکاری هائی برای رسیدن به آنچه که می خواهد برسد، لازم وضروری است. معمولا فرض براین است که مدیران دارای این صفات و خصایل هستند ولی درعمل، به ندرت اتفاق می افتد که این گونه باشد.
اگرچه هیچ گونه الگوی از پیش ساخته برای یک طرح« خوب» وجود ندارد ولی برای رسیدن به یک طرح خوب باید قدمهائی برداشته شود. ولی قبل از آن، باید بتوان به این پرسش ها جواب داد.
- چه عوامل محیطی وجود دارند که می توانند برروی بنگاه تاثیر بگذارند؟
- عوامل تعیین کننده در درون بنگاه کدام اند، آیا این عوامل فرهنگی اند، مالی اند، یا به منابع انسانی و فیزیکی مربوط می شوند که برامکان موفقیت بنگاه تاثیر می گذارند؟
- ماموریت و یا اهداف بنگاه چه باید باشد؟ یعنی استراتژی کلی بنگاه را چگونه می توان به صورت اهداف درسطوح مختلف از فعالیت بنگاه دگرسان کرد.
وقتی به این پرسش ها، پاسخ شایسته داده شد، تازه می رسیم به تعدادی پرسش دیگر:
- چه انتخاب های استراتژیکی دربرابر بنگاه وجود دارد و مقایسه سود وزیان شان چگونه است؟
- چه مکانیسم های کنترل، وارسی وبازنگری لازم است تا اجرای موفقیت آمیز طرح تضمین شود؟
درصفحات بعدی، سعی می کنم به بعضی از این پرسش ها اندکی مفصل تر پاسخ بدهم.
بقیه دارد...

۱۳۸۷ تیر ۱۲, چهارشنبه

مبحث شیرین آمار درایران!

درحالی که روزی نیست که آمارهائی از « بهبود» وضع درایران منتشر نشود، ولی در ضمن، رئیس سازمان بهزیستی هم از دیگران می خواهد که به این آمارها توجه نکنند. خودتان بخوانید ایشان از جمله گفته اند که ««مسئولان حوزه اجرا نباید به آمارها اهمیت دهند، چرا که برخی با استفاده از آمارها، سعی بر بزرگنمایی و بدین ترتیب خارج کردن موضوع از مسیر اصلی را دارند» و این در حالی است که وزیر بهداشت و درمان ادعا می کند که « امید به زندگی در كشور به 74 سال افزایش یافته است». دراینجا می خوانیم که اختراعات ثبت شده در دو ماه اول سال 26% رشد داشته است. دراینجا هم با خبر می شویم که درآمد اداره گمرک اصفهان در سه ماه اول سال 125% افزایش یافته است. دراینجا هم رئیس مرکز آمار ایران از تک رقمی شدن بیکاری مژده داد.
این خبر هم برای این که روحیه تان خوب بشود، « مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران گفت: در ده سال آینده حدود 7 میلیارد بشکه نفت خام و بیش از 1500 میلیارد متر مکعب گاز کشف خواهد شد» . زنده باد.... پس هنوز می توانیم از جان آدم تا شیرمرغ را از چین وماچین وارد بکنیم!
پیشنهاد می کنم حالا که این خبرها را خواندید مجددا برگردید به فرمایش رئیس سازمان بهزیستی تا منظور او را بهتر متوجه بشوید...