۱۳۸۵ اسفند ۹, چهارشنبه

بیچاره ایران!!

توی قطار زیرزمینی لندن نشسته بودم که هموطنی آمد و کنارم نشست. هنوز جا نیافتاده بود که سرصحبت را با من باز کرد و زد به صحرای کربلا. یعنی شما می گین امریکائی ها به ایران حمله می کنند! سری تکان دادم که نمی دانم. گفت می دانید آقا، اولین تیر که در برود حکومت ملاتاریا می رود به زباله دانی تاریخ. بلافاصله فهمیدم که طرف از کجا می آید! باز هم چیزی نگفتم چون حوصله این جور بحث ها را ندارم که کسانی « توهمات ذهنی» خود را به جای واقعیت ها به خودشان قالب می کنند. در همین موقع قطار در تونلی بین دو ایستگاه ایستاد. اندکی مضطرب شد و گفت چرا قطار ایستاده خاطر جمع اش کردم که چیز مهمی نیست . لابد قطار دیگری دارد می گذرد و خودش ادامه داد، آقا من ساکن امریکا هستم. الهی قربون این آقای بوش بروم نمی دانید چه امکاناتی برای مردم فراهم می کنند و اصلا هم کار ندارند که شما سیاه اید یا سفید. امریکائی هستید یاخارجی، آن قدر هم پول در امریکا ریخته که آدم وقت نمی کند آن را جمع کند. باز چیزی نگفتم یاد شهر نئوارلئان افتادم که شش ماه بعد از طوفان کاترینا هنوز اجساد مردم را از میان خانه های شان جمع نکرده بودند . گفت البته در تهران هم در زغفرانیه زندگی می کنم ولی آقا چه زندگی ای! و بلافاصله پرسید شما بار آخر کی ایران بودید. دیدم ول کن قضیه نیست گفتم من الان چندین سال است که به ایران سفر نکرده ام. انگار که کشف مهمی کرده باشد گفت خیلی خوب. از من به شما نصیحت به ایران نروید، ایران که جای زندگی کردن نیست. نگاهش کردم و این بار من پرسیدم که شما بار آخر کی ایران بودید. گفت ای آقا، من عمدتا درایران زندگی می کنم. خانم و بچه ها را بردم و گذاشتم امریکا. الان هم هفته دیگر عازم ایران هستم. و بعد خودش خندید، اگر ما درایران کار نکنیم خرج خانم و بچه ها را ا زکجا بپردازیم؟ دلم می خواست بخوابانم توی گوشش. خوشبختانه قطاررسید به ایستگاهی که می خواستم پیاده شوم. گفتم، بیچاره ایران.... و قبل از آن که چیزی بپرسد، از قطار زدم بیرون....

۱۳۸۵ اسفند ۷, دوشنبه

.... کامیون ترمز بریده

مسئله فقط این نیست که به گفته رئیس جمهور « مهرورز»، « قطار برنامه هسته ای ایران» مثل ماشین مش ممدلی نه « ترمز» دارد و نه « دنده عقب» بلکه وقتی اینجا را می خوانید و اینجا، اینجا، اینجا- یادتان باشد که 21 تای دیگر هم هست که من دیگر برای این که روحیه خودم خراب نشود به آنها اشاره نمی کنم- برای تان روشن می شود که « کامیون قدیمی اقتصاد ایران» هم نه فقط « روغن سوزی» دارد، که « ترمز» هم بریده است. « راننده اش» هم اگر مست نباشد، دارد چرت می زند! ظاهرا نه رانندگی بلد است و نه آئین نامه رانندگی را می شناسد..... فقط بلد است وعده بدهد.
ولی به قول آقای نبوی دولت از هر ده وعده ای که می دهد اگر به یکی عمل کند، ایران می شود « بهشت برین»....ولی من از سقوط احتمالی این کامیون قدیمی به ته دره خیلی خیلی زیاد می ترسم. آن قدر که از این سقوط می ترسم، از حمله احتمالی امریکا خوف ندارم. می گوئید چیکار کنم؟

۱۳۸۵ اسفند ۶, یکشنبه

قطار بی ترمز....

دراینجا می خوانم که:
«احمدي‌نژاد تصريح كرد: ايران فناوري توليد سوخت را در اختيار دارد و اين قطاري است كه در حال حركت است و ترمز و دنده عقب ندارد. چون ما در سال گذشته ترمز و دنده عقب آن را كنده و دور انداخته‌ايم
به نظر من، یک آدم عاقل سوار قطاری نمی شود که خودش هم می داند که ترمز ندارد!
نظرشما چیست؟!

۱۳۸۵ اسفند ۳, پنجشنبه

درحاشیه یک خبر:

درروزنامه اعتماد که صبح امروز در تهران منتشرشد، خواندم که «44 نشريه دانشجويي دانشگاه اميرکبير در نامه يي به رئيس اين دانشگاه نسبت به فشارهاي وارده به نشريات دانشجويي و ايجاد محدوديت براي فعاليت آنها اعتراض کردند»
به محتوای این خبر کار ندارم و مد نظر من نیست. واما اگر بپذیریم که این تمامی نشریه هائی نیست که در این دانشگاه منتشر می شود- چون لابد هستند نشریه هائی که « تحت فشار» قرار نمی گیرند و درنتیجه اعتراضی هم ندارند- در آن صورت، تفسیری که من بر روی این خبر می گذارم به این صورت در می آید.
اگر قبول کنیم که تعداد نشریه های دانشجوئی دراین دانشگاه به احتمال زیاد از این تعداد هم بیشتر است آن گاه، به گمان من، علت اصلی کثرت نشریات نه اعتقاد ما به دموکراسی و آزادی بلکه دقیقا درراستای عکس آن است. یعنی به این ترتیب، استبدادسالاری نهفته درذهنیت ایرانی ما به نمایش گذاشته می شود. چرا این تفسیر عجیب را برروی این خبر می گذارم؟
این کثرت نشان می دهد که دانشجویان عزیر قادر به کار جمعی و تعاون وهمکاری با یک دیگر نیستند و دلیل اصلی اش هم این است که درذهن شان « تفاوت عقیده » را قبول ندارند. اگر اندکی کلی تر گفته باشم در ذهن ما ایرانی ها، دیگری حق وحقوقی ندارد. از منظری که من به دنیا می نگرم این یعنی عین استبداد. همین ذهنیت است که وقتی به قدرت می رسد بساط سانسور وسرکوب راه می اندازد. والسلام. یا مثل من فکر می کنی و یا برو و کشکت را بساب. ( در این جا برو ونشریه خودت را دربیاور). البته همین است در حوزه های دیگر. یادتان هست که وقتی نوبت انتخابات ریاست جمهوری می شود بیش از 1000 هزار نفر اسم می نویسند و من نمی دانم اگر مداخلات بی رویه شورای نگهبان نباشد، تکلیف انتخاباتی با بیش از هزار کاندید چه می شود؟ لابد به جای ورقه انتخاباتی باید به انتخاب کننندگان یک دفترچه 40 برگ بدهیم!!!
راستی شما چه فکر می کنید؟

۱۳۸۵ اسفند ۱, سه‌شنبه

«خودکفائی در تولید بنزین بی معناست»

وزیر سابق نفت و مشکل بنزین درایران......نمی دانم که آیامن حالم خوب نیست یا این که آقای زنگنه خدای ناکرده حالشان نامساعد است....

۱۳۸۵ بهمن ۳۰, دوشنبه

دوروایت از «تورم» درایران:

دارم سفرنامه ای را ترجمه می کنم که کسی در 1848 پس ازسفر ازتهران به شمال ایران نوشته است دریکی از صفحاتش به این نکته برخوردم که جالب است « به ندرت اتفاق می افتد که در این جا از دو گروه درباره یک موضوع واحد، اطلاعات مشابه دریافت نمائید». نزدیک به 160 سال از آن تاریخ گذشته است ولی ما هم چنان به همان شیوه رفتار می کنیم. به مقوله تورم درایران امروز نگاه کنید. مستقل از این که برای مقابله با تورم چه سیاست هائی باید در پیش گرفت و یا در باره پی آمدهای آن، چه می توان گفت، بر سر بود یا نبودش دیگر نمی توان اختلاف نظر داشت. البته که تورم به معنای افزایش قیمت همه اقلام و محصولات نیست ومعمولاهم زنبیلی از کالا و خدمات را در نظر می گیرند و متوسط نرخ تورم را محاسبه می کنند. ولی من که کله ام حتی دراین سن و سال هم بوی قرمه سبزی می دهد، بر آن باورم که تورم را می توان بو کشید ویا حتی می شود، آن را دید و لمس کرد. چندین سال پیش که در تعطیلات تابستان به تهران رفته بودم و به چشم خویش، بساط کوپن فروشها را درمیادین مختلف دیده بودم. و یا ساعاتی را در میان دلالان بیشمار ارز در خیابان فردوسی و نادری ... گذرانده بودم، و یا شنیده بودم که خیلی ها که می شناختم یا برای خرید پیکان اسم نوشته بودند و یا خرید یخچال و چراغ گاز واغلب هم نه برای رفع نیاز عاجل خویش، بلکه برای فروش در بازار آزاد، در نوشته ای ادعا کردم که اگر می خواهید تورم را به چشم ببینید به ایران سفر کنید و شواهدش را هم ردیف کرده بودم. حالا هم، درپایان سال 1385 وقتی به هر طرف چرخ می خوری می بینی که قیمت ها بالارفته است. می خواهد قیمت زمین و خانه اجاره و مصالح باشد یا قیمت تاکسی و اتوبوس و سیب و گوجه فرنگی و گوشت و ویزیت طبیب و خرج دندان پزشکی و نخود و لوبیا وپیاز ووو. خوب در چنین وضعیتی لازم نیست که آدم حتما اقتصاد دانشگاهی خوانده باشد تا بداند که تورم هست و هیچ کس هم به اندازه حقوق ثابتی ها و یا کسانی که افزایش حقوق شان از این افزایش قیمت ها عقب می ماند، بهترو واقعی تر پی آمدهای تورم را نمی شناسند. با این همه، براساس آن چه که در نشریات و سایت ها می خوانم و گاه و بیگاه مباحث را دنبال می کنم، من یکی با این که چند سالی است که درایران نبوده ام ولی می دانم و به قول معروف بومی کشم که تورم دارد یواش یواش از کنترل دولت مهرورز خارج می شود و به همین خاطر هم بیشتر از همیشه نگرانم. حالا این را گفتم، بعد می بینم که وزیر کار، انگار دارد در باره کشور دیگری حرف می زند او مدعی است که « كاهش نرخ سود بانكي باعث كنترل تورم شد» و بعد پس از مقداری صغری کبری چیدن تقریبا نامربوط می فرمایند، « دولت نهم با اعمال اين روش در سال گذشته در سال جاري نرخ تورم را كاهش داد.» و بعد، درهمین سرک کشیدن ها به روزنامه سرمایه که در تهران منتشر می شود سر می زنم می بینم تیتر زده است که « تورم امسال به 41 درصد می رسد» و بعد دنبال داستان را می گیرم تاببینم که این « ضد انقلاب» کیست که به این صورت، و برخلاف ادعای وزیر محترم کار دارد « تشویش اذهان عمومی» می کند. می بینم ای دل غافل، این روزنامه هم این را بر اساس سخن رانی رئیس مرکز پژوهش های مجلس در مجلس تیتر زده است. برای این که صحبت وزیر کار را بهتر متوجه بشوید این تکه را سه بار بخوایند: « توكلي با بيان اين‌كه «نرخ تورم در شهريور 84، 3/30 درصد و در شهريور 85، 35 درصد بود»، گفت: «با تصويب اين متمم نرخ تورم به 41 درصد افزايش خواهد يافت».
اولا، نمی دانم آمارهای رسمی تورم ده درصد و 12 درصدی دیگرچی بود؟
برخلاف ادعای وزیرکار، نرخ تورم، افزایش یافته است.
و اگر ادعای توکلی راست باشد، امسال هم، افزایش می یابد.
قبل از این که دوستان جوان به من گیر بدهند که پیرمرد این همه انشاء ننویس اگر راست می گوئی راه حل بده، آقا جان، راه حل....
جواب من این است که راه حل پیشکش، اول یاد بگیریم و عهد کنیم تا کمتر دروغ بگوئیم....راه حل پیدا می شود. .

۱۳۸۵ بهمن ۲۸, شنبه

جهانی کردن ووضعيت کارگران- چين

آيا به واقع می توان با ساعتی 25 سنت , يا هفته ای 15 دلار- ماهی 65 دلار- که شرکت های امريکائی به کارگران چينی می پردازند, زندگی کرد؟

۱۳۸۵ بهمن ۲۷, جمعه

کارگران موقت تهران .....

به نقل از عضو شورای اسلامی استان تهران در اینجا می خوانیم که «وي با اشاره به اشتغال بيش از 60 درصد جامعه كارگري كشور در قالب قرارداد هاي موقت گفت: از آنجاييكه بخش بزرگي از جامعه كارگري كشور كارگران موقت هستند و شورايعالي كار نرخ دستمزد كارگران موقت را 180 هزار تومان در نظر گرفته بود، با افزايش 25 درصدي، حداقل حقوق و دستمزد كارگران در سال آينده نبايد كمتر از 220 هزار تومان تعيين شود.». دربازار امروز تهران هم قیمت دلار 927 تومان بود. اگر این کارگران هفته ای 48 ساعت کار بکنند، درآمد سالانه شان 2330 دلار وحقوق ساعتی شان اندکی از 90 سنت بیشتر می شود. تا این جا مسئله ای نیست، از حقوق خیلی از کارگران کارگاهی درچین بیشتر است. من هم می دانم که همه این کارگران موقتی در تهران زندگی نمی کنند ولی برای آنهائی که در تهران زندگی می کنند، بد نیست توجه داشته باشید که ارزان ترین خانه درتهران امروز در منطقه « محمد علی جناح» که نمی دانم کجای تهران را شامل می شود، متری 800 هزارتومان است و ارزان ترین ماشین وارداتی هم 25 میلیون تومان قیمت دارد. با توجه به سطح درآمد، این 60 درصد جامعه کارگری کشور که نمی توانند خریدار خانه باشند، ولی، من نمی دانم که این تقاضای زیادی برای خرید خانه درتهران از کجا می آید؟ از پیرانی که در جوانی خود خانه ای خریده اند و الان قیمت خانه شان بالا رفته است، می گذرم و اما، مجسم کنید جوانی را که دراین شرایط نتواند درس بخواند- یادتان باشد که اکثریت جمعیت این مملکت جوانان اند- و بعد از مثلا 9 کلاس بخواهد مثل این کارگران قراردادی موقت کار می کند.این که درس خواندن خیلی هم خوب است و باعث می شود که آدم سرمایه انسانی اش زیاد بشود وچه و چها حرفی نیست ولی جوانی که درس نخواند و بخواهد کارگری بکند برای خرید یک خانه 100 متری در ارزان ترین منطقه تهران، این کارگر قراردادی باید37 سال هوا بخورد و کف بریند تا بتواند به اندازه قیمت امروزین آن خانه پول پس انداز کند. البته توجه دارید که 37 سال بعد، قیمت خانه هم در همین منطقه که آن موقع احتمالا نام دیگری خواهد داشت، به جائی می رسد که این کارگر قراردادی ما هم چنان اندر خم یک کوچه باقی می ماند وهم چنان بی خانه خواهد بود.
البته اگر حقوق این کارگران اضافه شود و به 220 هزارتومان برسد، این مدت « انتظار» به 30 سال کاهش می یابد.

۱۳۸۵ بهمن ۲۶, پنجشنبه

درحاشیه طرح مجلس اسلامی برای تشدید تحریم اقتصادی ایران!

درشرایطی که حلقه محاصره اقتصادی ایران هر روز تنگ تر می شود که از جمله پی آمدهایش- با همه انکارکردن های دولت نهم- تشدید بحران اقتصادی داخلی است، مجلس اسلامی هم از کوشش برای تنگ تر کردن این حلقه کوتاهی نمی کند. آقای سعید ابوطالب- یکی ازنمایندگان جنجال آفرین مجلس- از طرحی خبر می دهد که « براساس آن، مبادلات اقتصادی با شرکت‌های چند ملیتی به‌ویژه وابسته به رژیم صهیونیستی تنظیم و در صورت لزوم محدود و یا حذف می‌شود» و اگر توجه داشته باشیم که درادبیات سیاسی عوام فریبانه ای که برایران حاکم است، « صیهونیسم» هم تعریف سیالی دارد، دیر نیست که تعامل اقتصادی ایران با بقیه جهان که در شرایط فعلی خودش به مقدار ناچیزی است محدودترشده و پی آمدهای اقتصادی هراس انگیز تری برای ایران درپی داشته باشد. اگرچه دود این سیاست های مخالف با منافع ایران به چشم مردم ایران خواهد رفت، بعید نیست، که برای دولت نهم که با خیره سری اوضاع اقتصادی و اجتماعی را بحرانی تر کرده است، این بهانه خوبی باشد تا مسئولیت همه این ندانم کاری ها را بنا برسنت شناخته شده مان به گردن نیروهائی بیرون از ایران بیندازند برای این که خود را از زیر ضرب خارج کرده باشند. ابوطالب مدعی است که «تمام شرکت هایی که با رژیم صهیونیستی مبادلات اقتصادی دارند ازجمله شرکت نستله و موجب تقویت بنیان مالی این رژیم می شوند، باید از روابط اقتصادی کشور حذف شوند» و بعد شعار می دهد که «سلاح اقتصادی یک سلاح برنده در کشور محسوب می شود، » ولی بلافاصله انگار که تازه از خواب پریده است اضافه می کند که «متاسفانه به علت به هم ریخته بودن وضعیت سیاسی و اقتصادی کشوربه این امر توجهی نمی شود». ظاهرا در این ایران آباد شده هم کسی نیست به این وکیل مسئولیت نشناس مجلس بگوید که اگر وضعیت سیاسی و اقتصادی کشور بهم ریخته است، آن گاه، آن چه که می خواهید به غیر از بهم ریختگی بیشتر سیاست و اقتصاد مملکت چه پی آمددیگری خواهد داشت؟ و پرسش این است که چه کسانی و با چه منافعی خواهان بهم ریختگی بیشتر وضعیت اقتصادی ایران خواهند بود؟
این طرح را باید دراین کلیت در نظر گرفت که علاوه بر امریکا که سالهاست تحریم اقتصادی ایران را عملی می کند، شرکت ها و بانک های آلمانی نیز اخیرا به این تحریم پیوسته اند و حتی در آفتاب می خوانیم که شرکت بنز دقیقا درهمین رابطه، به فعالیت هایش درایران پایان داده و 51 درصد سهم خود در شرکت ستاره را به همتای ایرانی اش واگذار کرده است. به گزارش آفتاب« کمپانی خودروسازی دایملر کرایسلر (طراح و سازنده اتومبیل‌های بنز) روز چهارشنبه اعلام کرد که کلیه فعالیت‌هایش در داخل ایران را متوقف خواهد کرد. مسئولین این شرکت آلمانی ـ آمریکایی دلیل این اقدام را فرار از فشارهای فزاینده دولت ایالات متحده بر شرکت‌ها برای پرهیز از سرمایه‌گذاری در ایران عنوان کرده‌اند» . یکی از پی آمدهای این اقدام شرکت دایملر کرایسلر این است که « صدور قطعات یدکی» به ایران متوقف خواهد شد. ا زمنابع دیگر هم خبر داریم که حلقه محاصره اقتصادی دارد تنگ تر می شود و آن وقت، باید به کسانی هم چون همین آقای ابوطالب گفت که منافع مردم فدای ریش حنابسته شما، به خاطر منافع خودتان بیش از این عوام فریبی نکنید و آینده مملکت را بیش از این به مخاطره نیاندازید.

۱۳۸۵ بهمن ۲۵, چهارشنبه

یک جوک روسی!

یک جوک روسی درخیابان های مسکو به گفته جان نیلیس که برای بانک جهانی کار می کند:
«هرچه که کمونیست ها در باره نظام اقتصادی کمونیسم به ما گفته بودند بدون استثناء دروغ محض بود. ولی، متاسفانه هرچه که به ما در باره نظام اقتصادی سرمایه داری گفته بودند، اکنون می بینیم که بدون استثناء حقیقت داشت.»

۱۳۸۵ بهمن ۲۴, سه‌شنبه

گپ من و پسرکم نیما:

مدتی است با پسرکم دائماجروبحث دارم. راه می رود و از من می خواهد که اتوموبیلم را عوض کنم ووقتی از او علت اش را می پرسم، می گوید، تو به یک اتوموبیل نو نیاز داری! (Dad, you need a new car!) و من که سرم مثل همیشه بوی قرمه سبزی می دهد جواب می دهم، من به یک اتوموبیل جدید « نیاز» ندارم، بلکه تو « می خواهی» من اتوموبیل نو داشته باشم و این از نظر من، مطلوب و کافی نیست که من خودم را به خاطر خواستن تو یا حتی خواستن خودم به چند هزارپوند خرج اضافه بیندازم. یک جوری به من نگاه می کند که من انگار به زبان ساکنان جزیره مریخ با او حرف می زنم. قیافه حق به جانبی می گیرد ومی گوید، هیچ معلومه تو اصلا چی می گی! می بینم یک جفت گوش معصوم گیر آورده ام می روم بالای منبر و می گویم، به کشورهای دیگر کار ندارم ولی این « طاعون» از زمان خانم تاچر به انگلیس وارد شد و بعد در دوره تونی بلر دنبال شد که « حرص و آز» نه فقط بد نیست که حتی خوب هم هست و به همین خاطر، همه مان داریم « بنده کالا» می شویم وبرای جا انداختن اش هم، « خواستن» را به جای « نیاز» به ما قالب می کنند. یعنی وقتی می گوئیم به فلان چیز« نیاز» داریم، دراغلب موارد به واقع، منظورمان این است که فلان چیزرا « می خواهیم» یعنی، این جا به واقع، صحبت از خواستن ماست نه نیاز. خوب وقتی نیاز با خواستن قاطی می شود، برای معدودی که خودشان را بسته اند، البته که مشکلی پیش نمی آید ولی اکثریت مطلق جمعیت هم، غلام زرخرید این « دوستان پلاستیکی» می شوند. از عمرو قرض می گیرند و بدهی زید را می پردازند و به عوض خودشان هم، تعطیلات آخر هفته را هم کار می کنند و حتی تعطیلات سالانه را هم نمی گیرند که پول بیشتری در بیاورند و بتواند این « خواستن» های به صورت« نیاز» درآمده را تامین مالی کنند! البته که بخش عمده عمر با بدهی های گوناگون و نگرانی راجع به آن می گذرد. بیخود نیست که در این جامعه، شماره کسانی که بیماری روحی و روانی دارند این همه بالاست. به او می گویم حتی امروز در روزنامه مترو- نشریه مجانی قطار زیرزمینی لندن – مصاحبه ای می خواندم با یک استاد روانشناسی که معتقد بود، به همین خاطر، ممکن است ما امکانات مادی زیادی برای « خوب زندگی» کردن داشته باشیم ولی « خوشحال» نیستیم و احساس نیک بختی نمی کنیم!
راستی شما در این باره چه فکر می کنید؟

۱۳۸۵ بهمن ۱۹, پنجشنبه

محاکمه تاریخ:

کنفرانس لنین گراد: 1931
برای این که « بارم» تکمیل شود، بخش سوم را هم بگذارم در این جا و بعد اگر حوصله و دل ودماغی بود بپردازم به مسایل دیگر. باز هم یادآوری می کنم متن طولانی است، به جای این که به نویسنده بدو بیراه بگوئید، روی ضربدر گوشه راست لطفا کلیک کنید.

۱۳۸۵ بهمن ۱۸, چهارشنبه

خود مشتمالی درباره اقتصاددانان!

دوتا ایرانی که با قایق به جهانگردی رفته بودند در دریا گم شدند و سرانجام سر از جزیزه ای درآوردند که مردمانش درکنار کارهای دیگر آدمخواری هم می کردند. ایرانی ها که در خیابان های پایتخت این جزیره راه می رفتند، رسیدند به یک قصابی و چشم شان افتاد به این تابلو:
مغز فیزیک دان کیلوئی 10 دلار
مغز جراج قلب کیلوئی 8 دلار
مغز مکانیک اتوموبیل کیلوئی 7 دلار
مغز اقتصاددان کیلوئی 250 دلار
یکی از ایرانی ها به دیگری گفت بیخود نیست که درایران، اقتصاددانان این همه میدان گرفته اند، ببین مغزشان از همه گران تر است.
و قرار شد از صاحب مغازه علت این تفاوت را بپرسند.
صاحب مغازه هم بدون این که از سئوالشان تعجب کند گفت:
این قیمت ها را نظام بازار آزاد ما تعیین کرده است. یک کیلو مغز یک مکانیک خیلی آسان به دست می آید، ولی برای یک کیلو مغز اقتصاد دان، ما باید تعداد زیادی اقتصاددان گیر بیاوریم! کمبود عرضه، باعث شده که قیمت اش بالا رفته است.

« پروژه امریکا در خاورمیانه»:

از تونی بن سیاست مدارقدیمی و رادیکال انگلیسی در باره « پروژه امریکا در خاورمیانه» پرسیدند، پاسخ داد:
« آیا این پروژه دوام می آورد؟ گمانه زنی درباره اش خیلی دشوار است ولی غرورعربها در حفظ خویش دربرابر قدرت امریکا خیلی خیلی قوی است. من شخصا تفاوت اخلاقی زیادی بین بمب افکن های استیلت و استشهادیون نمی بینم. هردوی شان افراد بیگناه را برای رسیدن به اهداف سیاسی می کشند. این یک واقعیت است که استشهادیون مردم را می کشند. ولی چه تعداد از همین مردم بوسیله امریکائی ها و انگلیسی ها درعراق کشته شدند! آن چه را که دنیا دارد خرده خرده تشخیص می دهد این است که می توان بمب افکن های استیلت و یا جنگ ستارگان هم داشت ولی هیچ کدام قادر به حفاظت از شما نخواهد بود . 11سپتامبر [بمب گذاری در برج های دوقلوی نیویورک. ا.س.] این نکته را اثبات کرد»[1]
درخصوص این نظر تونی بن چه نظری دارید؟
[1] به نقل از The Empire Reloaded, edit Leo Panitch & Colin Leys, 2004, p.326

۱۳۸۵ بهمن ۱۵, یکشنبه

بازخوانی مختصری از نوشته های لنین

در باره شیوه تولید آسیائی:

فکر می کنم لازم است که این مقاله طولانی را هم در اینجا بگذارم… باز هم یادآوری می کنم که برای دوستانی که حوصله خواندن نوشته های طولانی را ندارند، روی ضربدر گوشه راست کلیک کنند. در جواب نیکی ورپریده هم می گویم که مهم نیست که با دست چپ کلیک می کنند یا با دست راست. اگر هم اصلا کلیک نکنند، خوب چیزی اتفاق نمی افتد.بهرحال این شما و این هم باز خوانی من از لنین درباره شیوه تولید آسیائی..
متن کامل

فرنازسیفی درباره حسین درخشان

نوشته فرناز سیفی را در باره دروغ پراکنی های حسین درخشان د راینجا بخوانید.