۱۳۸۴ آبان ۲۹, یکشنبه

تضاد بین اقتصاد خرد و اقتصاد کلان

دروبگردی های اخیر متوجه نکته ای شده ام که به فال نیک می گیرم. شماری از دوستان، دارند روی متد و شیوه تحقیق وپژوهش بگومگو می کنند و این خودش خیلی خوب است، خیلی. در این جا به اشاره می گویم که این و این را حتما بخوانید. نه این که مدافع همه نظریات نویسندگان آنها باشم ولی خواندن هردو خیلی هم خوب است ومفید.
در این یادداشت می خواهم به اختصار در باره تضاد و تناقضی که بین اقتصاد خرد و اقتصاد کلان وجود دارد چند کلمه ای بنویسم تا نشان بدهم که برخلاف پیشنهاد حامد، نمی توان با داده های اقتصاد خرد به سیاست پردازی پرداخت.
در مثل مناقشته نیست. کشوری را در نظر بگیرید که مثلا هزار تا شرکت و یا بنگاه اقتصادی دارد. این شرکت ها در شروع کار همه دولتی اند. بعد می آئیم آنها را به بخش خصوصی واگذار می کنیم. وقتی به بخش خصوصی واگذار می شوند، فرض کنید که 50% کارمندان خود را جواب می کنند ولی کل تولید شان تنها به اندازه 20% کاهش پیدا می کند.
در سطح اقتصاد خرد، بازدهی کار در این شرکت ها به وضوح افزایش یافته است. چون 50% نیروی کار قبلی، به اندازه 80% تولیدات قبلی شرکت تولید می کند. این یک نکته.
درسطح اقتصاد کلان، « تولید ناخالص ملی»- یعنی جمع تولیدات این شرکت ها- دراین کشور، 20% کاهش یافته است. و این هم نکته دیگر….
حالا نتیجه این نکته چیست؟ نمی دانم. تنها چیزی که می دانم این که این مسایل، بسیار پیچیده تر از آن هستند که در اول کار به نظر می رسند.
تا شما راعقیده چه باشد؟