۱۳۸۴ فروردین ۱۱, پنجشنبه

در باره طرح تثبیت قیمت ها:

دوست گرامی محمود که محبت کرده و به نیاک سر زده است د ر عکس العمل به یادداشت من در باره سخنگوی دولت، از من می پرسد: « آیا شما واقعا تثبیت قیمت بنزین و دیگر فرآورده هایی سوختی را مفید به حال اقتصاد کشور می دانید؟»
در پاسخ این دوست گرامی باید به دو نکته اشاره کنم.
یکی این که در این مملکت گل وبلبل ما هم چنان می خواهیم با پاپوش دوزی و افتراء با مسایل برخورد کنیم. مجلس هفتم که مختصاتش را می دانیم آمده و برنامه ای را تصویب کرده است. سخن گوی دولت جمهوری اسلامی که به واقع نمی داند در برخورد به آن چه باید بگوید می آید اظهار فضل می کند که این « طرح یک طرح کمونیستی» است. آقاجان مخالفی، خوب بگو مخالفم. چرا برای حزب الهی های مجلس هفتم پاپوش سیاسی می دوزی؟ در شق دیگر، حالا گیرم که این یک طرح کمونیستی است آیا فقط به خاطر کمونیستی بودن این طرح غلط می شود؟ یعنی آیا این آقا که قرارا سخنگوی دولت فخیمه است، نباید توضیحی هم داشته باشد!
و اما نکته دوم و اندکی جدی تر، که خودش دو قسمت دارد.
یکی این که لابد خبر دارید که از چند سال پیش دولت ایران هرساله بطور مرتب نه فقط از ارزش ریال می کاست – تا درآمدهای ریالی ناشی از فروش دلارهای نفتی زیاد شود- بلکه، بر قیمت بنزین و فرآورده های سوختی و دیگر کالاها و خدماتی که بخش دولتی ارایه می داد می افزود. هر دو این برنامه ها، خصلت تورم افزائی دارند. از سوئی اقتصاد غیر مولد ما که با اکسیژن واردات نفس می کشد- با بالارفتن بهای دلار به ریال- هر ساله میزان بیشتری تورم به این اقتصاد تزریق می کرد و سیاست دولت هم که بدون توجه به تغییر درآمدها- به ویژه درآمد حقوق ثابتی ها و به قول معروف اقشار آسیب پذیر- بر قیمت ها می افزود بر تنور تورم می دمید. نتیجه این که در اقتصاد ایران قیمت ها « جهانی» و درآمدها ایرانی باقی مانده اند. پی آمدهای رفاهی اش عیان تر از آن است که قابل کتمان باشد. با این حساب، به گمان من، با وجودی که مثل اغلب ایرانی ها با مجلس هفتم و شیوه انتخاباتش موافق نیستم ولی، سیاست کلی مجلس را در راستای مهار تورم درست می دانم. البته بگویم و بگذرم که اجرای مفید این سیاست ضروری می سازد که برای گسترش تولید درایران هم برنامه ریزی بشود و این جاست که کار مجلس هفتم به گمان من می لنگد.( به این نکته هم اشاره کنم که بسیاری از نمایندگان مجلس بیشتر نگران جیب های خودشان هستند تا حل مشکلات مملکتی)
و اما نکته دوم و مهم تراست این که دوست گرامی من با سپردن همه عنان زندگی بشر به دست نیروهای کور بازار موافق نیستم. می دانم که نئومحافظه کاران ایرانی برای من پاپوش خواهند دوخت ولی چه باک. اقتصاد بازار با استبداد مطلق پول اداره می شود و من با آن موافق نیستم. همین مثال بنزین را در نظر بگیرید. استدلال کسانی که موافق بالا بردن قیمت آن هستند این است که چون قیمت پائین است بنزین زیاد مصرف می شودد و اگر قیمت ها را افزایش بدهیم، بازار، مصرف را تنظیم می کند.
خوب دوست عزیز: این ظاهر قضیه است.
ولی سئوال اساسی این است که وقتی قیمت بنزین بالا می رود، چه کسانی مصرف شان را کاهش می دهند؟
آیا مولتی میلیونرها از مصرف بنزین شان کم می کنند؟ آیا آقازاده ها، کمتر سوار بنز های 100 میلیون تومانی شان شده و در خیابان های تهران یا مشهد و یا هر جای دیگر ویراژ می دهند؟ خودت هم احتمالا قبول داری که استفاده از نیروهای بازار برای کنترل مصرف، به واقع ترفندی برای کنترل مصرف ندارها و کم دارهای جامعه است.
خوب محمود گرامی: من با این « راه حل» موافق نیستم. تازه اجرای همین سیاست خودش هزار و یک پیش گزاره دارد یا باید داشته باشد. باید در امکانات حمل و نقل عمومی سرمایه گذاری شود تا مردم بتوانند بدون استفاده از اتوموبیل شخصی از نقطه آ به نقطه ب بروند. وقتی این کار را هم نکرده ای ولی فقط می خواهی با افزودن بر قیمت بنزین یا مواد سوختی دیگر، مصرف را کنترل کنی، بدیهی است که نه فقط مصرف فقرا کنترل می شود، بلکه عملا آنها را خانه نشین هم می کنی. از سوی دیگر، چه درایران و چه در هرکجای جهان، وقتی رابطه بین مخارج و درآمدها قطع شود، بهترین زمینه برای گسترش فساد مالی و اخلاقی در جامعه است. دوست گرامی، من این مجموعه را غلط می دانم.
امیدوارم به پرسشت پاسخ داده باشم.
موفق و سرفراز باشی. باز هم سربزن.

3 نظر:

ناشناس گفت...

آقای سیف. راستش رو بخواهید هیچوقت از اقتصاد سر در نیاوردم. هنوز وقتی میشنوم با پیروزی یک جناح در انتخابات کشوری بر جناح دیگر ، نرخ ارز کشور سقوط یا سعود میکنه ، رو سرم شاخ سبز میشه.
پیش خودمون بمونه کاپیتال رو هیچ وقت نتونستم تموم کنم. چند بار شروع کردم اما حد اکثر تا 70 صفحه بیشتر جلو نتونستم برم. عکس هم نداره لا مصب آخه . اما اینو به کسی نگی ها ، یه وقت برام حرف در میارن.
امروز رفتم سراغ آرشیوتان و نوشته سپتامبر در مورد سفر به ایرانتان را خواندم. و یک سری نوشته های دیگرتان را
میدانید، وبلاگ را برای همین کمی بیشتر دوست دارم. اینکه آدمها در آن خودشان هستند و خواننده را به مهمانی آنچه هستند می برند.
جدا از حرفهای همیشگی " امروز جیش کردم " و امروز سه بار شام خوردم" و " از دیشب تا حالا سه شبه که نخوابیدم " یه چیزی تو وبلاگها میشه پیدا کرد که معمولا در نوشته های رسمی نمیشه..اونم خودِ آدمهاست.
خلاصه... خوبه دیگه ..مگه نیست ؟

ناشناس گفت...

مهشید عزیز: سلام خوش آمدی قدمت روی چشم.نمی دانم در جوابت چی بنویسم؟ خوب کتاب سرمایه کتاب دشواری است و به قول خودت عکس هم ندارد. ولی هنوز اغلب حرفهایش درست است ( این را به کسی نگی ها، برای من پاپوش می دوزن!). راستی اگر به سایت اخبار روز سر زدی، در آن جا هم تحت نام بهروز امین لاطائل زیاد نوشته ام ( این اسم مستعار دیگر اسم مستعار نیست و به خاطر عادت از آن استفاده می کنم، یعنی اغلب کسانی که مرا از دور و نزدیک می شناسند این را می دانند)نمی دانم از چه جور نوشته هائی خوشت می آیدولی به قول آن ماست فروش، چند تا مقاله خوب آنجا هست.
موفق و سلامت باشی. باز هم وقت داشتی سر بزن. قدمت به روی چشم
احمدسیف
(ایرج)

ناشناس گفت...

بابا ایوالله
بعضی وقتا فکر میکنم ما اینقدر ها هم زیاد نیستیم . فقط هر کداممان چندین اسم مستعار داریم. این است شاید که در تظاهرات ها صد تا سازمان اعلام پشتیبانی میکنند و سر هم 10 نفر سرکله شان پیدا میشود.
ایرج دیگه کیه ؟
:)))))